سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستودن بیش از سزیدن ، چاپلوسى کردن است ، و کمتر از آنچه باید درماندگى است یا رشک بردن . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----347279---
بازدید امروز: ----28-----
بازدید دیروز: ----7-----
جستجو:
Image and video hosting by TinyPic
  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من

  • پارسی بلاگ

    خرداد - شب هجران

  • لوگوی وبلاگ
    خرداد - شب هجران

    استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، الرحمن الرحیم، بدیع السموات و الارض، من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب و الیه.

    آمین یا رب العالمین

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود:
    بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشویان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
    مطالب بایگانی شده

    لوکوی دوستان من


  • ای غایب از چشمان ما
    نویسنده: یک دوست دوشنبه 87/3/20 ساعت 4:39 عصر


    یارا ببین هجران ما‌ این دردبی درمان ما این خار در چشمان ما / وین دیدهُ گریان ما  این کوه برجان ما  دیگرچه باشد آن ما

    ای غایب از چشمان ما

    ای جلوهُ درطورما  ای نوراندر نورما  نوردوچشم کور ما / عیسای هررنجورما  درغربت ومستورما  پردرداز هجران ما

    ای غایب از چشمان ما

    مستی عالم مست تو هستی عالم هست تو هست همه دردست تو / دست همه پیوست تو پیوسته جان پابست تو گریان تو چشمان تو

    ای غایب از چشمان ما

    موسی به قربان شما عسیی به فرمان شما یعقوب گریان شما / یوسف پریشان شما  جان علی جان شما  دستم به دامان شما

    ای غایب از چشمان ما

    مولازمان شیداییت  جان جهان سوداییت  پیوسته دل ارزانیت / مجنون تو صحرای تو عالم همه قربانیت یک گوشه چشمی حالیا

    ای غایب از چشمان ما

    یارا سلامت میکنم  چشمم به راهت میکنم  دیده سرایت میکنم / هرشب صدایت میکنم  این جان فدایت میکنم  ای نازنین پنهان من

    ای غایب از چشمان ما


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • حجاب و چرائی آن
    نویسنده: یک دوست پنج شنبه 87/3/16 ساعت 10:44 صبح


    لباس و پوشش پدیده‎ای است که به اندازه طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنة جغرافیایی زمین گسترش دارد و از دیرباز در اقوام و ملل مختلف نوعی پوشش وجود داشته است.[1]
    و متأسفانه در غرب با گسترش تفکر لیبرالیسم جنسی و رواج کامیابی نامشروع، «برهنگی» فراگیر شده که امروزه شاهد پی‎آمدهای منفی آن هستند.
    لباس و پوشش جدای از حفظ بدن و آراستگی آن دارای آثار فلسفه‎ای عمیق است و رابطة مستقیمی با فرهنگ مردم دارد. در هر جامعه‎ای نوع و کیفیت لباس زنان و مردان علاوه بر آن که تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی و اقلیمی آن است قویاً تابع جهان‎بینی و ارزش‎های حاکم بر فرهنگ آن جامعه و حتی مبین آن جهان‎بینی است.[2]
    لذا مذاهب مختلف در نوع لباس مردم نقش مؤثری داشتند و در اسلام نیز بر لزوم پوشیدگی و حجاب به ویژه برای زنان تأکید شده و در قرآن کریم[3] بر رعایت آن تصریح گردیده است.
    فلسفه حجاب زن:
    برای روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان توجه به مطالب ذیل لازم است.
    1ـ توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینی:
    براساس فرهنگ اسلامی، انسان موجودی است که برای رسیدن به کمال و معنویت خلق گردید. لذا اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزة جنسی و توجه واقعی به هر یک از آنها در حدّ حاجت طبیعی، سبب شکوفایی همه استعدادهای انسان شد و او را به سوی کمال سوق داده است.
    2ـ توجه به ساختار فیزیولوژی انسان:
    نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‎ای مستقیم با تفاوت‎های جسمی و روحی زن و مرد دارد در تحقیقات علمی در فیزیولوژی و روان شناسی زن و مرد ثابت شده مردان نسبت به محرک‎های جشمی شهوت‎‎انگیز حساس‎ترند و چون برد حس بینایی زیاد است و چشم از فاصلة دور و در میدان وسیعی قادر به دیدن است و از سوی دیگر ترشح هورمون‎ها در مرد صورتی یک نواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتی گسترده‎تر تحت تأثیر محرکهای شهوانی قرار می‎گیرند، اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس‎ترند و به محرکهای حسّی پاسخ می‎دهند و حس لامسه برد زیاد ندارد و فعالیتش محدود به تماس از نزدیک است و از این گذشته هورمون‎های جنسی زن به صورت دوره‎ای ترشح می‎شوند و به طور متفاوت عمل می‎کنند تأثیر محرکهای شهوانی بر زن صورتی بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.[4] بر مطالب فوق قدرت شگرف غریزة جنسی میان غرایز را نیز اضافه کنید.[5]
    با دقت بر مطالب فوق فلسفه حجاب به خوبی روشن می‎شود حجاب در اسلام از یک مسأله کلی و اساسی ریشه گرفته اسلام می‎خواهد انواع التذاذهای جنسی چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر به محیط خانوادگی و در کادر قانونی اختصاص یابد و اجتماع تنها برای کار و فعالیت باشد برخلاف سیستم غربی که کار و فعالیت را با لذت‎جویی جنسی به هم می‎آمیزد، اسلام قایل به تکلیف میان این دو محیط است و برای تأمین این غرض پوشش و حجاب را توصیه نموده است زیرا بی‎بندباری در پوشش به معنای عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در روابط جنسی است که آثار شوم آن بر کسی پوشیده نیست.
    رعایت حجاب اسلامی آثار زیر را به ارمغان می‎آورد:
    1ـ بهداشت روانی اجتماع و کاهش هیجان‎ها و التهاب‎های جنسی، و سبب کاهش عطش‎سیری‎ناپذیر شهوت است.
    2ـ تحکیم روابط خانوادگی و برقراری صمیمیت کامل زوجین، با رواج بی‎حجابی و جلوه‎گری زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعی محدودیت و پایان آزادی‎های خود تلقی می‎کنند و افراد متأهل هر روز در مقایسه‎ای خطرناک که میان آن چه دارند و ندارند قرار می‎گیرند که این مقایسه‎ها، هوس را دامن زده و ریشه زندگی را می‎سوزاند.
    3ـ استواری اجتماع و حفظ و استیفاد نیروی کار و فعالیت، دختر و پسری که در محیط کار و دانشگاه، تحریک شهوانی شدند از تمرکز و کارایی آنها کاسته می‎شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هرز رفتن نیروی فکری و کاری است.
    4ـ بالا رفتن ارزش و امنیت زن و جبران کننده ضعف جسمانی او حربه حیا و عفاف و حجاب می‎تواند در نفش عاطفی او و تأثیرگذاری بر مرد مؤثر باشد لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است.[6] و این حریم نگه داشتن یکی از وسایل مرموز در حفظ مقام و موقعیت زن در برابر مرد است.[7]
    اسلام حجاب را برای محدودیت و حبس زن نیاورده، بلکه برای مصونیت او توصیه نموده است زیرا اسلام راضی به حبس و رکود و سرکوبی استعدادهای زن نیست بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم اجازه حضور زن را داده است[8] و از سوء استفاده شهوانی و تجاری او منع کرده است.
    اما مغرب زمین با آشکار ساختن هر چه بیشتر اعضای متحرک جنسی در عکس، فیلم و... در گردابی مهلک گرفتار شده و امروز آمار[9] کودکان نامشروع، سقط جنین، طلاق و انواع انحرافات و بیماری‎های جنسی روز به روز بیشتر شده و آنان را گرفتار مشکلات پیچیده‎ای نموده است.
    منابع برای مطالعه بیشتر:
    1ـ مسأله حجاب شهید مطهری، ص 1 الی 120.
    2ـ نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری، ص 122، 157 تا 176.
    3ـ فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، حداد عادل، تمام کتاب.
    4ـ در حریم حجاب، محمد قدسی، حاوی نامه‎ها و حکایات از خانم‎ها پیرامون حجاب.
    5ـ مقدمه‎ای بر روان شناسی زن، مجتبی کاوندی هاشمی، ص 197، 249.
    6ـ زن در آیینه جلال و جمال، آیت الله جوادی آملی.
    -----------------------------------------
    [1] . شهید مطهری، مرتضی، مسأله حجاب، ج 42، ص 21، صدرا قم، سال 1374 و هم‎چنین هاشمی کاوندی، مجتبی، روان شناسی زن، چاپ سوم، نشر شفق، قم، سال 1378، ص 213.
    [2] . حداد عادل، غلامعلی، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، چاپ هفتم، نشر سروش، تهران، سال 1376، ص 9.
    [3] . سورة نور، آیة 31، سورة احزاب، آیة 59، 60.
    [4] . دکتر محمود بهزاد، مقاله تفاوتهای زن و مرد از نظر فیزیولوژی و روان شناسی، به نقل از فرهنگ برهنگی و...، ص 64 و همچنین رجوع شود به کتاب نظام حقوق زن در اسلام، از شهید مطهری، ص 165، 171.
    [5] . ویل دورانت، لذات فلسفه، چاپ هشتم، نشر دانشجویی، تهران، سال 1373، ص 95.
    [6] . ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 157، 223.
    [7] . برای اطلاع بیشتر پیرامون آثار حجاب رجوع شود به کتاب مسأله حجاب، شهید مطهری، ص 78، 95، و به کتاب مقدمه‎ای بر روان شناسی زن، ص 197، 203.
    [8] . مسأله حجاب، ص 221، 250، و کتاب زن در آیینه جلال و جمال، ایت الله جوادی آملی، ص 395، 397.
    [9] . رجوع شود به کتاب سیمای زن در جهان، زن در آمریکا، جلیل روشندل، چاپ اول، نشر برگ زیتون، سال 1377، ص 35، 36، 97.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • با این همه ظلم چرا امام زمان ظهور نمی کند؟
    نویسنده: یک دوست پنج شنبه 87/3/16 ساعت 10:34 صبح


    1. عبارتی که در روایات فراوانی دیده می شود این است : "یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا"[1] ( زمین را پر از عدل و داد می کند همانطور که پر از ظلم و ستم شده است) آنچه از این روایت فهمیده می شود آن است که ظهور حضرت و فراگیر شدن عدالت او در زمانی است که ظلم و جور در جهان شیوع پیدا کرده است یعنی ممکن است بعد از این که سالهای زیادی از شیوع ظلم در جهان گذشت حضرت ظهور کنند. به عبارت دیگر این روایات بیان می کنند که گسترش و توسعه ی عدالت و ریشه کن شدن ظلم و ستم فقط توسط امام زمان(عج) انجام می گیرد؛ و در صدد بیان علایم ظهور نیست و نمی خواهد بیان کند که هر گاه جهان پر از ظلم شد حضرت ظهور خواهد کرد.
    2. فراگیر شدن ظلم یک امر نسبی است یعنی می توان گفت از زمان حضور بشر در زمین ظلم همراه همیشگی انسانها بوده است و همواره عده ای ظالم و عده ای مظلوم بوده اند. پس نمی توان ادعا کرد تنها در این دوره ظلم فراگیر شده است و قبل و بعد از آن به این شدت نبوده و نمی باشد.
    3. فراگیر شدن ظلم اگر به عنوان علائم باشد به معنای علت تامه برای ظهور نیست بلکه به نحو اقتضا می باشد و علائم و علت های دیگری نیز در این امر دخالت دارند و باید همه ی علائم و علل تحقق یابند تا امام زمان(عج) ظهور کنند.
    بنابر این نتیجه می گیریم که به صرف وجود ظلمهای بسیار در عالم نباید توقع قطعی داشت که حضرت به زودی ظهور خواهد کرد هرچند با توجه به مطالبی که در روایات آمده است وظیفه داریم دائما چشم انتظار حضرت بوده و با فراهم کردن مقدمات ظهور نزدیک تر شدن صبح ظهور را دعا کنیم.
    ----------------------------------
    [1] این عبارت در بسیاری از روایات وجود دارد مثل روایات کافی، ج 1، ص 338؛ و ج 1 ، ص526.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • توصیه های امام زمان(عج)
    نویسنده: یک دوست پنج شنبه 87/3/16 ساعت 10:28 صبح

    1- به دنبال مکان امام زمان بودن
    جناب ابی صالح خجندی از عاشقان زیارت امام زمان(عج) بود و برای رسیدن به دیدار آن حضرت تلاش بسیار کرد و سرانجام عریضه ای به محضر ایشان تقدیم داشت و در آن علاق? فراوان خود را نسبت به زیارت آن حضرت اعلام نمود و آمادگی خود را جهت جستجوی شهر به شهر ایشان اعلام داشت، حضرت ولیعصر در پاسخ او چنین مرقوم داشتند:
    هر کس دربار? من جستجو کند به دنبال من آمده است و هر کس برای پیدا کردن من کوشش کند، دشمن را به سوی من راهنمایی کرده است. و هر کس که دشمن را به سوی من رهبری کند جان مرا به خطر انداخته است و هرکس که از نظر جانی، خطری متوجه من کند، به تحقیق مشرک می باشد.
    2- از مسیر حق منحرف نشوید
    از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کار را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه سیراب کنیم، همانطور که شما را به سرچشمه بردیم. برای کشف آنچه از شما پوشیده مانده است کوشش نکنید و از راه راست منحرف نشوید و به نادرستی نگرایید و بر اساس سنت آشکار الهی با محبت و دوستی ما، راه و مقصدتان را به سوی ما قرار دهید.

    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • شیوع بدحجابی و توبه فرهنگی
    نویسنده: یک دوست پنج شنبه 87/3/16 ساعت 10:21 صبح


     در عصری که انحرافات اخلاقی عده ای زیادی از جوانان را در ورطة سقوط قرار داده و فساد و بی بند و باری به اوج خود رسیده است، پرسش از "توبة فرهنگی" و "بد حجابی زنان" شخصیت معنوی و احساس مسئولیت شما را به نمایش می گذارد. امید است این روحیة مذهبی و احساس مسئولیت، هر چه بیشتر در وجود شما تقویت گردد و بتوانید به سهم خود در هدایت جوانان به خصوص دختران نقش مؤثری ایفا کنید. با این مقدمة کوتاه اینک می پردازیم به علل بدحجابی در جامعه و اینکه چگونه می توان نقش و مسئولیت خود را انجام داد.
    مسألة فحشاء و از جمله بدحجابی زنان از پدیده های جدید اجتماعی نیست، بلکه از دیرباز این عنصر ضد اخلاقی در جامعه وجود داشته است، لکن در سالهای اخیر و به ویژه سالهای پس از دفاع مقدس به موازات تحولات اجتماعی و سرازیر شدن انواع محصولات فرهنگی بیگانه و تساهل و تسامح در مقولات فرهنگی، بدحجابی ابعاد تازه ای به خود گرفته است.[1]
    در یک نگاه کلی، عوامل و زمینه های مؤثر بر رشد بدحجابی عبارتند از:

    1. تضعیف باورها و اعتقادات مذهبی در جامعه؛
    رفتار انسان محصول اندیشه و بینش او است. در جامعه اسلامی بر هر فرد مسلمان بر اساس جهان بینی و باورهای اعتقادی خویش عمل می کند. حجاب نیز نماد و تبلور اعتقادات فردی است. هر اندازه افراد از نظر اعتقادی و مذهبی قویتر باشند، رفتارها، عملکردها و نوع پوشش و لباسشان نیز مطابق با اصول و معیارهای مذهبی و دینی خواهد بود.
    شواهد نشان می دهد که در سالهای پس از انقلاب باورها و اعتقادات مذهبی در جامعه به ویژه در میان نسل جوان و نوجوان کمرنگ شده است.[2] البته این به معنای نفی گرایش های قوی مذهبی نیست، بلکه نشان دهندة افزایش بزهکاری در جامعه است.
    تضعیف باورها و اعتقادات مذهبی خود معلول چندین عامل است. یکی از عوامل عمدة آن القای این تفکر است که دین توانایی حلّ مشکلات بشر را در این زمان ندارد.
    این تفکر انحرافی باعث شده است تا جوانان و نوجوانان، قوانین و احکام مذهبی را زیر پا بگذارند و به انواع انحرافات اخلاقی از جمله بدحجابی و بی حجابی، رو آورند.

    2. تهاجم فرهنگی دشمن
    یکی از عوامل رواج بدحجابی و بی حجابی تهاجم فرهنگی غرب در جامعة ما است.[3]
    از آنجا که در غرب و اروپا، معنویت و مذهب به حاشیة زندگی خزیده است همة وجود زن برای استفاده های جنسی مطرح شده است. غرب با گریزان کردن دختران از چادر و حجاب کامل، در واقع بین آنان و ارزشهای جامعه شان فاصله ایجاد کرده است. کشورهای غربی به شیوه های مختلف این ایده و تفکر را در جوامع اسلامی ترویج نموده تا حدودی موفق بوده اند.

    3. گسترش روحیة غربگرایی و غرب زدگی
    علاوه بر تهاجم فرهنگی که از برون مرزها اعمال می شود، نوعی روحیة غربگرایی و غرب زدگی در خود جوانان و نوجوانان نیز به چشم می خورد. تلقی برخی افراد این است که اگر بخواهیم متمدن و پیشرفته شویم باید در رفتار عملکرد، نوع و مدل لباس از غرب تقلید کنیم. در این رویکرد، متمدن شدن به معنای غربی شدن و تقلید از الگوها و هنجارهای غربی است؛ لذا برخی جوانان و نوجوانان که از نظر اعتقادی و دینی باورهای لازم را ندارند، تلاش می کنند در نوع پوشش و لباس از غرب تقلید کنند.[4]

    4. تقلید از الگوهای غربی و خارجی
    از دیگر عوامل و زمینه های رشد بدحجابی و بی حجابی در میان جوانان و نوجوانان نادیده گرفتن الگوهای خودی و روی آوری به الگوهای بیگانه است. روشن ترین و صریحترین اظهار نظر در این زمینه همان مصاحبه ای بود که "اوشین" به عنوان الگوی زن امروز معرفی گردید و شخصیت و مقام معنوی حضرت زهرا(س) به فراموشی سپرده شد. این سخن باالصراحه به زبان یکی از دختران نسل امروز جاری شد، اما بازخوانی ذهن و رفتار همه یا اکثریت کسانی که حجاب و مسایل اسلامی را مراعات نمی کنند، نشان دهندة همین نوع تفکر است.

    5. خلأ فرهنگی در جامعه
    یکی از مهمترین ریشه های ترویج بی حجابی و بدحجابی، پیدایش خلأ فرهنگی در جامعه است هیچ جامعه ای تا آمادگی نداشته باشد، از فرهنگ بیگانه تأثیر نمی پذیرد. بنابراین تهاجم فرهنگی و وجود الگوهای نامناسب به خودی خود کارساز نیست بلکه نیاز به زمینة مساعد یعنی خلأ فرهنگی و فکری دارد.[5]

    6. ضعف و ناهماهنگی نهادهای اجتماعی
    هر یک از نهادهای اجتماعی هم چون خانواده، مدرسه، نهاد دولت و... عهده دار مسئولیت و وظایف شخصی از کارکردهای یک جامعه هستند. فرایند عملکرد این نهادها و نیز تعامل و همسویی آن ها چگونگی حرکت فرهنگی یک جامعه را مشخص می کند. اگر هر یک از نهاد های اجتماعی وظایف خویش را به خوبی و در راستای اهداف اسلامی انجام داده و گرایش دختران نوجوان را به حجاب و دیگر مسایل اسلامی تقویت کنند، بی حجابی و بدحجابی در جامعه پدیدار نخواهد شد. آسیب پذیری زمانی آغاز می شود که هر یک از نهادها یا وظایف خویش را انجام ندهند و یا همسو و هم راستا با اهداف کلی جامعه حرکت نکنند در چنین شرایطی تهاجم فرهنگی و بی حجابی و بدحجابی در جامعه رواج خواهد یافت.
    جامعة یکپارچه و آسیب ناپذیر در برابر تهاجمات دشمنان، جامعه ای است که بین نهادهای اجتماعی آن پیوند عمیق و گسست ناپذیر وجود داشته باشد. جامعه ای که به صورت ید واحده، با وحدت واقعی و همگانی در تمام صحنه های اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته است نه تنها مرعوب و مقهور تهاجم بیگانگان نمی شود بلکه هم چون دژی مستحکم در مقابل تهاجم آنان پایداری می کند. نمونة این پاسداری را می توان در دفاع مقدس در برابر تهاجم نظامی و اقتصادی بیگانگان به خوبی نظاره کرد. در آن زمان که ارزش ها بر جامعه حاکم بود، انحرافات اخلاقی، بی حجابی و بدحجابی و استفاده از مدها و الگوهای غربی در جامعه دیده نمی شد.
    یگانه راه اصلاح انحرافات و به تعبیر شما "توبة فرهنگی"، تقویت اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی افراد جامعه است. و این وظیفه ای است سنگین که به دوش اولیاء، مربیان و اقشار مختلف جامعه نهاده شده است هر چند سالم سازی و پاکسازی محیط جامعه از افراد منحرف و ابزار و وسایل آلوده کننده و لباس های مد غربی، یک ضرورت است. لیکن باید توجه داشت مصون سازی افراد در برابر هجوم بیگانگان از اهمیت بیشتری برخوردار است. مصون سازی وابسته به خودآگاهی است. دختران باید بگونه ای تربیت شوند که آگاهانه و با اختیار کامل از آلودگی، گناه و بدحجابی پرهیز نمایند. به عنوان مثال، جمع آوری لباس هایی با طرح و آرم غربی که هر کدام پیام های خاصی برای جوانان و نوجوانان دارد، در شرایط فعلی لازم و ضروری است. اما کافی نیست، باید بذر ایمان و تقوا را در درون جان افراد بارور نمود تا با اراده و خودآگاهی کامل از انحرافات دوری کنند. و از طرفی باید امر به معروف و نهی از منکر این دو اصل در جامعه اجرا شود و در آخر باید گفت اصلاح انحراف همیشه سخت تر است از خود فرایند انحراف است چرا که انحراف و هوس رانی خود سراشیبی است و نیاز به زحمت ندارد انسان مهار (شناختی و ...) خود را رها کند رفته است اما اصلاح سخت است و باید موانع آن را برطرف کرد و سعی و زحمت مبارزه با طاغوت، تهاجم فرهنگی شیطان و هوس را چند برابر کرد.

    منابع جهت مطالعه بیشتر:
    1. محمود اکبری، دختران پندها و هشدارها، انتشارات گلستان ادب، 1381.
    2. سید محمد حسین فضل الله، دریچه ای به دنیای جوانان، ترجمه عبدالهادی فقیهی زاده، نشر دادگستر، 1378.
    3. سید حسین تقوی، آسیب شناسی دینی فمینیسم، انتشارات فرهنگ منهاج، 1381.
    قال علی ـ علیه السلام ـ
    الهَوی هویّ الی اسفل؛[6] هوای نفس انسان را به پستی می کشاند.
    از این حدیث دانسته می شود که بسیاری و باری ها برخواسته از هوای نفس است. چنانچه در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است که: الهوی مطیئة الفتن؛[7] هوای نفس زمینه ساز فتنه ها است. بنابراین باید بکوشیم هوای نفس را با تقوای الهی مهار کنیم. تنها در این صورت است که زمینة سعادت و خوشبختی ما فراهم می شود.

    --------------------------------------
    [1] . جمعی از نویسندگان، حجاب و آزادی، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 77ـ84.
    [2] . محمد رضا طالبان، دینداری و بزهکاری در میان جوانان، موسسه فرهنگی و هنر، تهران، 1380، ص 61-81.
    [3] . آیت الله محمد مهدی آصفی، دنیای اسلام و تهاجم فرهنگی غرب، دفتر تبلیغات اسلامی، 1380، ص 27-39.
    [4] . سید مجتبی موسوی لاری، اسلام و سیمای تمدن غرب، دفتر انتشارات اسلامی، 1380، ص 75-94، آیت الله محمدمهدی آصفی، همان، ص 51.
    [5] . مهدی نوید، فرهنگ و مقاومت فرهنگی، انتشارات فلق، 1374، ص 80-92.
    [6] . غرر الحکم، ذیل واژه هوی.
    [7] . همان.

    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • امروز خارج از گود ...
    نویسنده: یک دوست پنج شنبه 87/3/16 ساعت 9:54 صبح

    درسی که افشین قطبی به همه ما داد! آیا در خانه کسی هست؟

    برای اولین بار، بیست سال پیش ایرانیان با نام افشین قطبی آشنا شدند و این زمانی بود که او جزو گروه فنی تیم ملی آمریکا بود. در آن زمان به مخیله کسی هم خطور نمی کرد که افشین را در ایران آنهم بعنوان سرپرست یک تیم فوتبال ببینند.
    بلافاصله پس از اتمام بازیهای آسیائی 2006 که قطبی در نقش کمک مربی تیم کره جنوبی ایفای نقش می کرد به ایران پرواز کرد و بالاخره در آگوست 2007 پس از سی سال آمد که مدت طولانی در سرزمین مادری خود بماند. افشین نقش مربیگری تیم پرسپولیس را بر عهده گرفت و در همان زمان این مربی ایرانی- آمریکائی به طرفداران پرسپولیس قول داد که به دوران افول این تیم خاتمه خواهد داد. دستیار او در این سفر پرخطر حمید استیلی بود که به گفته ای گل قرن را که در سال 1998 بر تور دروازه ایالات متحده در جریان مسابقات جام جهانی بوسه زد به ثمر رساند.
    قطبی در تمام مدت سعی داشت با ایجاد و انگیزه در شاگردانش آنان را به لحاظ روحی آماده دستیابی به عنوان قهرمانی نماید اما از همان لحظه نخست مورد طعنه و استهزاء بخش بزرگی از دست اندرکاران فوتبال در ایران قرار گرفت.
    آنها گفته های افشین قطبی را رویاپردازی قلمداد می کردند و معتقد بودند که این ماه عسل بسرعت به پایان خواهد آمد.
    مخالفت ها با افشین قطبی از یک مصاحبه استیلی آغاز شد که طی آن وی مخالفت خود را با روش کار افشین اعلام نمود. پس از این مصاحبه گروهی از بازیکنان پرسپولیس نیز به گروه دشمنان او پیوستند در حالیکه مسئولین باشگاه اتفاقاتی را که در جریان بود تائید نمی کردند.
    اما آنچه که مهم است و محور بحث ماست اینست که مسلما قطبی از رفتاری که در مجموعه پرسپولیس با وی می شد راضی و خوشحال نبود و این امر بخصوص شامل برخورد همکاران وی می شد. با اینهمه هرگز دیده نشد که او زبان به انتقاد از همکاران خود بگشاید. نه تنها چنین نکرد بلکه همواره آنان را در موقعیت های مختلف می ستود و سهمی در پیروزی های بدست آمده برای آنان قائل می شد.
    قطبی از مهارت های خود برای ایجاد فضائی جدید استفاده کرد. در حالی که طبق یک عادت دیرینه تیم ها به هنگام مواجهه با شکست داور، روش های ناپسند دفاع تیم حریف، شرایط فوق العاده بد زمین، هواداران تیم مقابل و غیره را مسئول شکست خود قلمداد می کردند قطبی به تمجید از تیم های پیروز و مربیان و بازیکنان آنان پرداخت.
    افشین قطبی نه از آن جهت که توانست راه قهرمانی را برای تیم پرسپولیس هموار کند باید در خاطره ها بماند بلکه وی مشخصه هائی از خود بروز داد که جامعه ما از سطح مدیریت گرفته تا نیروهای سیاسی و بالاخره بدنه جامعه فاقد آن هستند. نخست اینکه افشین نه تنها "واقع بین" بود بلکه "واقع گو" نیز بود. ضعف های خود را می دید و علت شکست را در "درون" جستجو می کرد نه "بیرون". دوم اینکه در اوج تضاد و اختلاف نظر به کار تیمی تن در می داد و تفاوت در دیدگاه را دلیل موجهی برای ترک اردوگاه خود نمی دید.
    قطبی می دانست که اگر هدف را گم نکند رویاهایش به واقعیت بدل خواهد شد. او همواره جایگاهی رفیع در قلب دوستداران فوتبال در ایران خواهد داشت. اما مهم تر از فوتبال و قهرمانی درس بزرگی بود که قطبی به ایرانی ها داد. اینکه بجای جنگ با واقعیت و تحریف آن برای توجیه شکست های خود و بجای دامن زدن به جنگ های داخلی باید بر هدف متمرکز شد و با روحیه پر مهر و واقع بین حتی دشمنان را به تکریم در برابر توانائیهای خود واداشت. آیا کسی در خانه هست؟


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • مقام علمی حضرت فاطمه زهرا(س)
    نویسنده: یک دوست چهارشنبه 87/3/8 ساعت 11:59 صبح


     فضایل و کمالات حضرت زهرا سلام الله علیها، مانند فضایل سایر معصومان است چون آن حضرت دختر خاتم پیامبران است که برای تولدش رسول خدا چنین بشارت داده شد: انا اعطیناک الکوثر...
    برای درک مقام معنوی و فضایل آن حضرت کافی است که روایات رسیده از پیامبر اکرم ـ صل الله علیه و اله ـ را از خاطر بگذرانیم. فاطمه بهترین زنان دو عالم است افضل از همه بانوان جهان از مقام عصمت کبری برخوردار بود، و از هر حیث نسبت به بانوان جهان برتری و الگوی زنان بعد از خود است «فاطمه سیدة زنان عالمین است»
    چنانکه در روایات فراوان آمده است حضرت زهرا تنها بانویی بود که در شأن همسری امیرمؤمنان بود و اگر علی نبود برای زهرا کفوی نبود این روایت و روایتهای دیگری که در منابع حدیثی درباره مقام و فضیلت حضرت زهرا آمده است همه نشانگر این است که این بانو فضایل و مقام معنوی و علمی بسیار بالایی داشت. از نظر علمی در حدّی بود که سایر ائمه در آن؟ درجه قرار داشتند اگر آن بانو هم‎کفوی غیر از علی نداشت این حقیقت بیانگر عظمت علمی حضرت زهرا (س) است. از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که سؤال فرمود: آیا می‎دانید تفسیر این کلمه «فاطمه» چیست؟ راوی گوید خیر مولایم مرا به تفسیر آن آگاه فرمایید؛ فرمود یعنی که شرّ و بدی در وجود او راهی ندارد و اگر برای همسری این بزرگوار علی نبود تا قیامت کسی همشأن ایشان نمی‎شد[1] مقام علمی آن حضرت نیز چونان علی بعد از پیامبر سرآمد تمام بشریت است اگرچه عرصه را به آن حضرت به قدری تنگ نمودند که اندکی پس از پدر مهربانش دنیا را ترک کرد و با پهلوی شکسته به حضور پدرش شتافت.
    (الله لقد فطمها الله تبارک و تعالی بالعلم و عن الطمث بالمیثاق)[2] ترجمه: خداوند آن با نور از علم مملو ساخت و از ناپاکیهای زنان در عالم در منع کرد و مبرا نمود.
    «به خدا سوگند خداوند متعال آن حضرت را به قدری در علم وسعت و ظرفیت داد که از علم بشری بی‎نیاز نمود و هرگز نیازی به آموختن از دیگران نداشته باشد زیرا پدرش اولین معلم اسلام است و آخرین پیامبر است که خداوند او را با دین کامل و کتاب آسمانیش به سوی بشریت فرستاد».[3]
    همچنانکه علی می‎فرمود: «بپرسید از من از هر چیزی که نمی‎دانید و از هر چیزی که می خواهید زیرا که در این سینة من علومی انباشته شده که از پیامبر فراگرفته‎ام و همواره دنبال مردمی هستم که لیاقت داشته باشد تا آن را به آنها بیاموزم. فاطمه نیز از این مقام رفیع علمی برخوردار بود، چون همشأن با علی در تمام فضایل معنوی و علمی بود، اگر ما به خطبه آن حضرت که دربارة دفاع از ولایت که در مسجد ایراد فرمود خوب تأمل کنیم خطبه‎اش را هم‎سنگ خطبه‎های امیرمؤمنان خواهیم یافت.[4]
    مرحوم مجلسی دربارة تفسیر حدیث امام باقر ـ علیه السلام ـ که فرمود: «...فطمها الله بالعلم...»
    یعنی به سیب کثرت علم از جهل بریده شد و به قدری علم دارد که جهالت هرگز در آن راه ندارد و از آغاز آفرینش برخوردار از علوم ربانی شده[5] بنابراین با توجه به این‎که آن حضرت تنها دختر پیامبر اکرم بوده است که فرزندانش امامان معصومی چون حسن و حسین هستند که هر یک معدن و مخرن علوم الهی بودند و در حضور آن بانو تعلیم و تربیت دیده بودند.
    از طرفی آن بانو تنها کفوّ امیرمؤمنان بود از هر جهت خصوصاً از جهت علمی و همچنین یازده امام معصوم که وارث علم الهی هستند فرزندان آن حضرت هستند و تمام آنها به فضائل آن حضرت تصریح کرده‎اند و آن حضرت در تمام فضائل با آنها شریک است[6] و آنها وارث علم فاطمه (س) هستند که در مصحف فاطمه به آنها رسید.
    (علوم حضرت زهرا از طریق مصحف به ائمه رسیده)
    برای مطالعة بیشتر مراجعه کنید به کتاب
    1. بانوی نمونه نوشتة آیت الله ابراهیم امینی، انتشارات شفق.
    2. زندگانی فاطمه زهرا دکتر سیدجعفر شهیدی، انتشارات، نشر فرهنگ اسلامی.
    3. فاطمه زهرا نوشتة سید محمدکاظم قزوینی، انتشارات آفاق.
    4. فاطمه زهرا نوشتة رحمانی همدانی، انتشاران مرضیه.
    دخترم فاطمه. بدان جهت فاطمه نامیده شد چون خودش و دوستدارانش از آتش جهنم بریده شده و نجات یافته‎اند.[7]
    (پیامبر اکرم)
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . محمدکاظم موسوی، فاطمه از مهد تا لحد، چاپ چهارم، نشر آقاق، 1371 صفحة 65.
    [2] . علامه مجلسی «پیشین»، ج 43، صفحة 14، 15، و رحمانی همدانی «پیشین» صفحة 149.
    [3] . محمدکاظم موسوی، «پیشین»، ص 64.
    [4] . ر.ک: خطا بة فدک، شرح خطبه حضرت زهرا نوشتة آیت الله عزالدین زنجانی، چاپ اول مشهد، صفحة 40.
    [5] . مجلسی «پیشین» ج 43، صفحة 65، 101. و ر.ک: رحمانی همدانی «پیشین» ج 43، صفحة 14.
    [6] . ر.ک: رحمانی همدانی، «فاطمه الزهرا بهجة قلب المصطفی، چاپ دوم، تهران، مرضیه، 1372» صفحة 37، 60، و صفحة 9، 13 (فضائل حضرت زهرا از زبان فرزندانش).
    [7] . مجلسی، «پیشین» ج 43، صفحة 16، و ر.ک: محمدصفار قمی، بصائرالدرجات. چاپ قم، انتشارات آیت الله مرعشی نجفی (ره) 1404، صفحة 150، 161.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • امانت فاطمه
    نویسنده: یک دوست سه شنبه 87/3/7 ساعت 11:46 صبح

    به یادمان مانده است که یک روز، پدری آسمانی رو به امتی سست عنصر فرمود: من می روم اما دو چیز گرانبها از خود به جا می گذارم، قرآن و عترتم.
    به یادمان مانده که عترتش یعنی فاطمه اش را میان کوچه ها سیلی زدند و پشت در پهلو شکستند.
    به یادمان مانده است مردمی سنگدل گریستن را هم بر او حرام دانستند و به علی گفتند: فاطمه را بگو یا شب گریه کند یا روز.
    به یادمان مانده است فاطمه گریزان از مردمی خائن به امانت پدر، زیر آفتاب گرم روی خاکهای بیابان زانو می زد، اشک می ریخت و با خدا راز و نیاز می کرد.
    به یادمان مانده است که فاطمه واسط? خلقت بود و خدا نخواست شاهد رنجش باشد. پس او را به مهمانی خود خواند.
    اما از یادمان رفته است که در این زمانه دل فرزند فاطمه شکسته تر است.
    از یادمان رفته است که هر چند فرزند او ما را رها نکرد و در حقمان کوتاهی روا نداشت، ما او را فراموش کردیم و در حقش کوتاهی روا داشتیم.
    از یادمان رفته است که او نیز چون مادر، بیابان نشین شده و منتظر است تا ما دست برآریم و آمدنش را از خدا بخواهیم.
    به یادمان مانده است مردم آن روز امانت پیامبر را پهلو شکستند اما از یادمان رفته است که ما امانت فاطمه را هر روز نه پهلو که دل می شکنیم و نه سیلی که خنجر می زنیم و نه از دشمنان که از ما گریزان شده.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • اسلام، فقر و دنیاگریزی
    نویسنده: یک دوست سه شنبه 87/3/7 ساعت 8:42 صبح


     مساله اقبال یا انزجار از دنیا از دیرباز در بین اقوام وملل گوناگون طرح شده است. در بین ادیان اولیه آیین‌هایی قوای طبیعت را می‌پرستیدند و سعادت بشر را در تمتّع کامل از دنیا می‌پنداشتند. در مقابل گروهی انزجار و دوری جستن از دنیا و لذات و بهره‌های دنیوی را تنها راه نجات روان خویش می‌دانستند. ادیان آسمانی نیز از دیرباز به صورت قابل ملاحظه‌ای به این مسأله می‌پرداختند، به گونه‌ای که گروهی از پیروان انبیای الهی طریقت نجات و سعادت را در دوری جستن از دنیا، تهجد، زهد و پارسایی می‌دانستند تا جایی که ریاضت و دیر نشینی را از آداب و لوازم همیشگی شریعت مداری و عرفان در فرقه‌های مختلف ادیان الهی قرار داده‌اند این مسأله به انحای مختلف در دین اسلام نیز جلوه نمایانده است به گونه‌ای که گاه زمینه گرایش‌های زاهدانه و دنیا گریزانه را بعد از رحلت حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ فراهم نموده و گاه توجیهی برای سود جویان و دنیا طلبان بوده است. از این رو در تبیین نظریه اسلام در باب دنیا توجه به امور ذیل مهم جلوه می‌کند:
    مقدمتاً باید گفت که خوب و بد بودن یک امر از دو جهت به تصویر در می‌آید گاه توجه به حیثیت ذاتی شیء ـ به دور از لحاظ ارتباط آن با غیر ـ جلب می‌شود و گاه سخن از حیثیت مقایسه‌ای آن شیء به میان می‌آید. در سؤال از حیثیت ذاتی دنیا،‌ آن را بدون توجه به تأثیراتش در زندگی آدمی و با همه اجزا و پدیده‌هایش لحاظ می‌کنیم که در فلسفه اسلامی مرتبه‌ای از کمال دانسته می‌شود[1] و در مرتبه‌ای بالاتر، قران به تحسین خالق آن می‌پردازد[2] و در سؤال از حیثیت مقایسه‌ای آن، مقوله دنیا در ارتباط با انسان و هدف غایی او تصور می‎شود به این صورت که اولا دنیا چه تأثیر قهری و خارج از اراده آدمی در سعادت و شقاوت آدمی دارد؟ که پاسخ به آن بحث را به مباحث کلامی و جهان بینی آن می‌کشاند که از حوصله بحث به دور است و ثانیاً بحث از تأثیرات اختیاری انسان با دنیا، در راه رسیدن به هدف نهاییش را مطرح می‌کند. به گونه‌ای که بحث صورتی اخلاقی به خود گرفته و پاسخی بر مسأله دنیا گریزی یا دنیاطلبی اسلام خواهد بود.
    در یک نگرش کلی می‌توان دیدگاه‌های مربوط به ارزش دنیا را به صورت ذیل خلاصه نمود:
    1. دنیا گروی: مطلوبیت صرفا ذاتی دنیا و بهره‌مندی هر چه بیشتر از آن ملحوظ این دیدگاه است و مکاتب مادی منکر آخرت و برخی از اندیشمندان دینی که ارتباطی بین امور دنیوی و افعال اخروی نمی‌بینند از آن طرفداری می‌کنند.
    2. دنیا گریزی: در این دیدگاه بین دنیا و آخرت تزاحمی تصویر می‌شود که هر گونه تمایل به دنیا انسان را از آخرت و هدف نهایی او دور می‌سازد. این دیدگاه در بین رهبانیان ـ در اسلام و غیر آن ـ بیشتر به چشم می‌خورد. برخی از مکاتب دیگر، با قطع نظر از وجود آخرت و در مقایسه‌ای بین جسم و روح، برای تقویت قوای روحانی دست شستن از قوای جسمانی و امور دنیوی را سفارش می‌کنند.
    3. دنیا برای آخرت: در این نگرش در مقایسه‌ای بین دنیا و آخرت، مطلوبیت یا مغبوضیت دنیا با توجه به تأثیر آن بر سعادت آدمی لحاظ گردیده است به این بیان که اگر دنیا مقدمه سعادت آدمی باشد مطلوب[3] و در غیر این صورت مبغوض خواهد بود و مانع در راه سعادت آدمی خواهد گردید.
    بهره‌مندی از دنیا در اسلام و متون دینی آن به صورت‌های گوناگونی ترسیم شده است که در نگاه اوّل فقرگرایی و گاه تعارض ادله جلوه بیشتری می‌یابد امّا دیدگاه اسلام در باب دنیا محتاج تأمل بیشتری است. در یک نگرش جامع بر نگرش اسلام از ارتباط اختیاری انسان با دنیا سه منظر جدای از هم را می‌توان یافت که عبارتند از:
    1. دعوت به فقر و ترک دنیا: آیات و روایات اسلامی گاه آن گونه دنیا را به تمسخر گرفته‌اند که شبهه فقرگرایی و دنیا ستیزی را در اذهان پدید می‌آورند و به این بیان که گاه بهره‌مندی از آن را موجب عذاب دنیا و آخرت بر می‌شمارد[4] به گونه‌ای که حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ آن را به مال مهلکی تشبیه می‌کند[5] در جای دیگر بهره و متاع آن را بی‌ثبات و ناپایدار معرفی می‌کند[6] یا آن را سرای فریب می‌داند[7] و امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از این رو آن را طرد شده معرفی می‌کند.[8] گاهی بهره‌مندی از آن را در مقابل ثمرات آخرت دانسته[9] و دستی با آن را برابر دشمنی با آخرت بیان می‌کند.[10] غنای از آن را عامل روی‌گردانی به خدا و بهره‌مندان از آن را سرکشان عالم می‌داند.[11] و پس از هزاران ذمّ دیگر سرانجام فقر در کلام اهل بیت پسندیده معرفی شده و حضرت رسول آن را فخر خویش می‌داند.
    2. ترغیب به رفاه و غنی: هر چند وجود جاذبه‌های فراوان دنیوی مانع شده است که در مواعظ دینی در مدح دنیا سخنی گفته شود امّا در آیات و روایات به کرات ترغیب‌هایی در کسب منافع دنیوی مشاهده می‌شود، به گونه‌ای که کسب منافع دنیوی نه تنها مطلوب شمرده شده[12] بلکه گاه آن را برترین اقسام عبادات بر شمرده‌اند[13] و گاه کسب روزی حلال را واجب دانسته‌اند[14] و حتی کسی را که با وجود زمینه کسب روزی در فقر زندگی می‌کند را به دور از رحمت الهی معرفی کرده‌اند.[15] گاه دستور به آبادانی و عمران دنیا داده‌اند.[16] و گاه کاسبان روزی حلال را در قیامت صاحبان چهره‌هایی نورانی دانسته‌اند.[17] در آیات قرآن از مواهب دنیا با الفاظی چون خیر[18] و فضل الهی[19] یاد شده است و آن را هبه‌ای بر دینداران و صالحان دانسته[20] و ثمره تقوا[21] و استغفار[22] را نزول برکات آسمانی می‌داند و محرومیت آن را نشانه‌ای از کیفر اعمال زشت آدمیان بیان می‌دارد[23] و سرانجام آنچه از روایات اهل بیت بر می‌آید فقر مرگ اکبر و مرزگاه کفر است.[24]
    3. کفاف: آیات و روایات فراوانی نیز در متون دینی قناعت و کفاف (بهره‌مندی به قدر نیاز) را ترویج کرده و نیاز متعارف هر شخصی را متناسب با موقعیت اجتماعی آن شخص تعیین نموده و پایین‌تر از این سطح را فقیر خطاب می‌کند. اینگونه از تمتع در متون دینی باعث آسودگی خاطر، رضایت الهی و بی‌نیازی از خلق شده و عوامل بروز فساد، طغیان و استکبار را از ریشه می‌خشکاند روایات بی‌شماری در این باب وجود دارد که طرح و بحث آن‌ها از حوصله بحث خارج است.[25]در جمع بین مجموع روایات بیان شده در سه مقوله فوق چنین رهیافت‌هایی را می‌توان به دست آورد که اولاً دیدگاه اسلام در بابا فقر را می‌توان چنین خلاصه کرد:
    1. فقر به خودی خود بد است و مفاسد فراوانی دارد و هرگز به آن توصیه نمی‌شود.
    2. فقری که بر انسان عارض شده و به دور از اختیار آدمی فراگیر زندگانی او گردیده خود دارای مزایایی چون آسان شدن عذاب اخروی، زمینه ساز صفات حسنه‌ای چون صبر، رضا و شکر و در صورت کسب این صفات بهره‌مندی از پاداش الهی، و سرانجام وسیله‌ای برای آزمایش بندگان مؤمن الهی را در خود دارا می‌باشد. گروهی از روایات مادح فقر ناظر به این مقوله‌اند.
    3. برخی دیگر از روایات مادح فقر مربوط به احساس فقر و نیاز به خالق هستی است و ربطی به فقر ندارد. همچنانکه راغب اصفهانی نیز در مفردات خویش چنین فقر را تقسیم می‌کند که فقر یا وجود حاجت ضروری است که در همه موجودات وجود دارد،[26] یا نداشتن و فقدان روزی است،[27] یا فقر نفس به معنای حرص و طمع است و انسان را به بیان روایات به کفر می‌کشاند و یا فقر به خداست و همین است معنای حدیث نبوی فقر فخر من است و یا دعایی چون: خدایا مرا با فقر به خود بی‌نیاز گردان.
    رهیافت نگرش دین از متون دینی در باب غنا و ثروت چنین است:
    1. اصل کار و کسب مطلوب است بدین شرط که باعث غفلت از خداوند نگردد؛
    2. ثروت بیش از اندازه هم می‌تواند عامل فساد و طغیان و هم وسیله‌ای برای احسان، نیکی و ثواب باشد؛
    در باب کفاف نیز روایات آن را ممدوح و خوب معرفی کرده و آن را مبرای از معایب نهفته در فقر و غنا می‌دانند، البته باید توجه کرد که صبر و رضا به هنگام عروض فقر و احسان و انفاق در حال غنا به مراتب بهتر از حالات عارض بر کفاف است.
    در تبیینی دقیق‌تر الگوی مصرف در اسلام کفاف می‌باشد امّا در باب تولید، کسب و کار از آنجایی که اسلام اهدافی را فراتر از مصرف و مصرف‌گرایی بیان می‌کند، توصیه فعالیتی بیش از حد کفاف مطرح می‌باشد به این بیان که اهداف اقتصادی اسلام در دو هدف اصلی عدالت اقتصادی جامعه و قدرت حکومت اسلامی خلاصه می‌شود. در کسب عدالت اقتصادی لحاظ کفاف عمومی شرط شده است و برای رسیدن به آن احکام چون انفاق، صدقه، زکات و... تشریع گردیده است و از سوی دیگر با اعطای اختیاراتی به حاکم اسلامی قدرت تعدیل ثروت‌ها و ایجاد مانع از انحصار گردش پول در دست اغنیا عطا شده و نیل به این دو هدف عالی (کفاف عمومی و تعدیل ثروت‌ها) را وظیفه حکومت اسلامی و تک تک افراد جامعه ـ مخصوصاً اغنیا ـ دانسته است.[28] در مقام تحکیم قدرت اجتماعی سیاسی اسلام نیز وجود عنصر برتری اقتصادی را لحاظ کرده تا اولاً در حفظ استقلال و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در مجاری جامعه اسلامی راه نفوذ ایشان را مسدود کند،[29] ثانیاً چشم طمع دشمنان اسلام را از دست یابی به ارکان نظام اسلامی ببندد و ایشان را در هراسی دایم از این حکومت قرار دهد[30] ثالثاً با یاری رساندن به ملل محروم جهان زمینه نزدیکی قلوب ایشان را به دین شریف اسلام فراهم نماید.[31] پس نه تنها کسب و کار در شریعت اسلام مذموم نیست بلکه تأمین کفاف جامعه، ایجاد رفاه در صورت وجود کفاف اجتماعی، پدید آوردن موج احسان و نیکوکاری و ایجاد توسعه اقتصادی برای توانمندی حکومت اسلامی ضروری فرض شده است و تنها حدود آن در مقام مصرف به حد کفاف و در مقام تولید عدم غفلت از یاد خدا بیان گردیده است.
    امّا آنچه در متون دینی و فرهنگ قرآنی به عنوان بی‌ارزشی دنیا لحاظ شده است. اولاً: در مقایسه با امری عظیم چون عدالت یا قیامت بوده و توجه به دنیا به معنای دل بستن به آن و رجحان آن مردود دانسته شده است و به این بیان که در استفاده مشروع از دنیا اگر تزاحمی بین دنیا و آخرت پدید آید انتخاب ما بایست بر حقیقتی فراتر از دیگری صورت پذیرد و آخرت، عدالت، ایمان و اسلام اموری عام المنفعه هستند که اهمیت آنها به مراتب فراتر از توجه به اموری شخصی، مادی و دنیوی است.[32] در مقام ثانی: مربوط به سوء اختیار و بدی انتخاب انسان می‌باشد که با بهره‌جویی و تمتع از آن خود را در اسارت دنیا در آورده و به جای وسیله کردن دنیا برای رسیدن به اهداف عالیه خود، دنیا و متاع آن را هدف نهایی خویش گرفته است. فراموشی حقیقت آدمی، رو نمودن به نیازهای مادی و دنیوی و دلبستگی به آنها ثمره‌ای جز فراموشی خود و خداوند خود به دنبال نخواهد داشت. آنان که در اسارت هواها و خواهش‌های نفسانی خویش‌اند ـ هر چند مشروع ـ و بهره‌جویی از آن را به صورتی مستقل ـ نه وسیله‌ای برای رسیدن به هدف اصلی و نهایی خویش ـ و غایت وار برای خلقت خویش در نظر می‌گیرند. لاجرم حقیقت هستی و خداوندگار را به فراموشی می‌سپارند و از هدف دین و دینداری دوری می‌کنند از این رو در قرآن هم اینگونه برخورد با دنیا نکوهش شده است[33] و هم طریق برخورد با آن را آموزش می‌دهد که در نظاره به دنیا و بهره‌جویی از آن همه را آیه و نشانه‌ای از خداوند بدانیم و‌آنها را وسیله‌ای برای معرفت به حق قرار دهیم.[34]
    پس دنیا که در نهایت کمال خویش آفریده شده و دوستی با آن بد نیست بلکه خروج از اعتدال، فریفته ظاهر آن شدن و غرقه شهوات آن گشتن مطرود و منهی است. حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ درباره دنیا چنین می‌فرماید: «آنان که دنیا را خوب بشناسند آن را تحسین کنند و آنان که آن را نشناسند در روز باز پسین از آن بد گویند.»[35] و شاید به همین خاطر است که در بیشتر روایات دنیایی را که در مسیر آبادانی آخرت قرار گرفته است را بسان آخرت گرفته‌اند و تصرفات مشروع از آن را عین بهره‌مندی از آخرت فرض نموده‌اند و اینگونه نگرش به دنیا و بهره‌مندی از آن را تحسین و به آن ترغیب کرده‌اند.
    -------------------------------
    [1] . در فلسفه اسلامی اثبات می‌گردد که خداوند به تمامی جزئیات، نیازمندی‌هاو خصایص خلق خویش آگاه است و این نشان از علم بی‌کران الهی به نهایت و کمال مخلوقات خویش است از سوی دیگر در فلسفه اسلام خداوند غنی مطلق (بی‌نیاز از هر موجودی دیگر و در تمامی شئون) دانسته شده و مبرای از فراموشی می‌باشد از این رو در اعطای فیض الهی و خلق او هرگز نقصان یا خستی وجود ندارد و خلق او به اندازه استعداد مرتبی خلقت خویش به صورت کاملترین خلق گردیده است.
    [2] . سجده، 1.
    [3] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.
    [4] . توبه، 85.
    [5] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 119.
    [6] . ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 9، انفال، 67.
    [7] . آل عمران، 185.
    [8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 77.
    [9] . شوری، 20.
    [10] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 103.
    [11] . اسراء، 83، علق، 7، شوری، 27.
    [12] . ملک، 15.
    [13] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 12، باب 4، حدیث 6.
    [14] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 100، ص 9.
    [15] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسین، وسایل الشیعه، ج 12، کتاب تجارت، باب 9، حدیث 13.
    [16] . همان، ج 13، کتاب مزارعه و مساقات، باب 3، حدیث 10.
    [17] . همان، ج 12، کتاب تجارت، باب 4، حدیث 5.
    [18] . بقره، 180.
    [19] . مزمل، 20.
    [20] . مائده، 66.
    [21] . اعراف، 96.
    [22] . نوح، 10.
    [23] . نحل، 112.
    [24] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 163 و 319.
    [25] . بعضی از روایات موجود در نهج البلاغه عبارتند از: کلمات قصار: 43، 44، 57، 192، 349، 371 و 475.
    [26] . فاطر، 15.
    [27] . بقره، 273 و توبه، 60.
    [28] . توبه، 34 و بقره، 274.
    [29] . نساء، 141.
    [30] . انفال، 60.
    [31] . توبه، 60.
    [32] . یونس، 7.
    [33] . نجم، 29 و 30.
    [34] . بقره، 164 و آل عمران، 190 و 191 و یونس، 6.
    [35] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • غروب آفتاب
    نویسنده: یک دوست سه شنبه 87/2/31 ساعت 4:8 عصر

     

    آن شب فاطمه درخواب دید فرشتگان بال در بال پرواز می کردند آنچنان که آسمان را به تمامی می پوشاندند...
    دو فرشته پیش رو آمدند ، سلام کردند و مرا روی بال های خود سوار کرده و به آسمان بردند. ناگهان بوی بهشت به مشامم رسید. فرشتگان صف در صف ایستاده بودند و ورود مرا انتظار می کشیدند . اول خنده ای بسان بازشدن گلی و بعد هم با هم گفتند: خوش آمدی ای هدف آفرینش بهشت و ای فرزند " لَوْ لاکَ لَما خَلَقْتُ الاَ فْلاک . "
    فرشتگان مرا بالاتر بردند ، قصرهای بی انتها، لباس های بی همانند، آنچه چشم از حیرت خیره می ماند ، و بعد نهرهای آبی سفیدتر از شیر و خوشبوتر از عطر وبعد قصری ، و چه قصری!
    گفتم اینجا کجاست؟ این چیست؟ از آن کیست؟ گفتند اینجا فردوس اعلی است.
    برترین و بالاترین مرتبه بهشت است. منزل و مسکن تو و پدرت و پیامبران همراه پدرت و هر که خدا با اوست اینجاست. و این نهرکوثراست. پدرم که بر سریری تکیه زده بود مرا دید از جا برخاست در آغوشم گرفت و میان دو چشمانم را بوسه زد. و فرمود: اینجا جایگاه تو ، شوی تو ، و فرزندان و دوستداران توست. بیا دخترم که سخت مشتاق توأم.
    علی جان! پدرم به من گفت که امشب میهمان او خواهم بود. اکنون ای پسرعموی مهربانم ، من عازمم، بر من مسلم است که از امشب ، میهمان پدر خواهم بود. گریزانم از این دنیای پر جلا ، و سراسر مشتاقم به خانه بقا. تنها دل نگرانیم برای رفتن، تویی و فرزندانم.
    علی جان ولی جدا شدن از تو همین اندازه هم برایم سخت است. شما را به خدا می سپارم و از خدا می خواهم که سختی های این دنیا را برای شما آسان گرداند.
    علی جان! من در سال های حیاتم ، همیشه با تو وفادار بوده ام ، از من دروغ، خُدعه و خیانت ندیده ای، لحظه ای پا را از حریم مهر و وفا و عفاف بیرون نگذاشته ام ، بر خلاف فرمان تو حرفی نگفته ام. اعتقاد من همیشه این بوده که جهاد زن ، نیکو رفتار کردن با همسر است ، خوب شوهر داری کردن است .
    علی جان! به وصیت هایم عمل کن ، چه آنهایی را که در کاغذی نوشته ام و چه آنها که اکنون می گویم. در آنجا باغ های وقفی پیامبر را نوشته ام که به حسن بسپاری ، و او به حسین ، و او به امامان بعد از خویش تا آخر. سهمی برای زنان پیامبر(ص) و زنان بنی هاشم ، و امامه دختر خواهرم قائل شده ام. و اگر چیزی ماند به دخترانم بده . تو ناگزیری بعد از مرگ من ، ازدواج کنی و با کسی ازدواج کنی که نسبت به فرزندانمان مهربانتر است. مرا در تابوتی به همان شکل که گفته ام حمل کن تا محفوظ تر باشم مرا شبانه غسل بده ، از روی پیراهن – بر من شبانه نماز بخوان و مرا شبانه و مخفیانه دفن کن و قبرم را مخفی بدار. مبادا مردمی که بر من ستم کرده اند بر جنازه ام نماز بخوانند و در دفنم حاضر شوند ، و از مکان دفنم آگاهی بیابند. یاران معدود و محدود تو و پدرم ، از زنان فقط اسماء ، ام ایمن ، فضّه و ام سلمه و از مردان ، سامان ، ابوذر ، مقداد ، عمار ، عبدالله و خدیفه همین .
    وای گریه نکن علی . من گریه ام برای توست ، تو چرا گریه می کنی ؟ تو مظلوم ترین مظلومان عالمی، گریه بر تو رواست من آنچه انجام داده ام برای دفاع از حقوق مغضوب تو بوده . من می دانم که رفتنی ام، پدر مرا مطمئن ساخته بود. ولی من می دانستم پی مرگ من بر تو چه خواهد گذشت.
    و این جگرم را آتش می زند. پس تو گریه مکن. عالمی برای مظلومیت تو باید اشک بریزد . اکنون ، اول راحتی من است ، اما آغاز مصیبت توست. پس در این گاه رفتن ، بیش از این جگرم را مسوزان. تو و فرزندانمان را به خدا می سپارم.
    سلام مرا به همه فرزندانمان که تا قیامت به وجود می آیند برسان. راستی علی جان ، آیا می بینی آنچه را که من می بینم؟ این جبرئیل است که به من سلام می کند ؛ و علیک السلام . این میکائیل است که سلام می کند و خیر مقدم عرض می نماید ؛ و علیک السلام . اینها فرشتگان الهی هستند که به استقبال من آمده اند . چه شکوهی وچه عظمتی ؛ و علیکم السلام .
    اما ای علی ! به خدا سوگند این عزرائیل است که به من سلام می کند و"علیک السلام یا قابض الارواح "بگیرجان مرا اما با مدارا. خدای من، مولای من به سوی تو می آیم نه بسوی آتش . سلام بابا ! سلام به وعده های راستین تو. سلام به لبخند شیرین تو. سلام به چشمان روشن تو . آری این چنین بود که فاطمه زهرا(س) ام ابیها به جانب پدر مطهرش شتافت و چشم از این جان بی وفا بربست. اما علی مظهر عدالت و حقیقت ناب ، بعد از مرگ همسرش زیر لب چنین می سرود: اکنون با رفتن تو خستگی ها را بیش از پیش احساس می کنم. خدایا چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟ اگر غسل کردن او با اشک چشم مجاز بود آب را بر بدنش حرام می کردم. پس آب بریز اسماء ای وای این بازوی ورم کرده از چیست؟ آری این هان حکایت جگر سوز تازیانه و بازوست . فاطمه ! گفتی از روی پیراهن غسلت دهم برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظه این دل خسته را نمودی؟ ای کسی که پنهانکاری را فقط در دردها و غمهایت بلد بودی. شوهرتو کسی نیست که برای این رازهای سَر به مُهر تو در نخلستان های تاریک شب نگریسته باشد. اینجا جای تازیانه نامردان است، در آن زمان که ریسمان در گردن مردت آویخته بودند. ای خدا ! این غسل نیست، مرور مصیبت است، تداعی محنت است، دوره کردن درد است. ای وای از حکایت محسن حکایت فاطمه و آن در و دیوار، حکایت آن میخهای آهنین با آن بدن نحیف و خسته و بیمار، حکایت آن آتش با آن تن تب دار، حکایت آن دست پلید با این صورت و رخسار. بچه ها بیایید با مادر وداع کنید. خدا در این غم صبرتان دهد. آرامترعزیزان من ! می دانم از گریه گریزی نیست. اما شیون نکنید مثل من آهسته اشک بریزید.
    نمی دانم چطور تسلایتان دهم. اما تقدیر این بوده است، راضی به مشیت خدا هستم . اینقدر مادر را صدا نزنید او اکنون توان پاسخ گفتن به شما را ندارد. فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید اما نه گویی این دست های فاطمه است که از کفن بیرون می آید و شما را درآغوش می کشد. این بازهمان دل مهربان اوست که نمی تواند پس از مرگ هم ندای شما را بی جواب گذارد. کنار روید تا در قبرش گذارم. خدایا چه سنگین است این مصیبت ، و چه سبک است این بدن درد و محنت دیده.
    آری اینک دیگر من لب بر می بندم از سخن گفتن ، تا علی و حسن و حسین و زینب بال گشایند بر مزار تو. این تو، این علی و این فرزندانت و این چشم همیشه مشتاق من.

    برگرفته از کتاب کشتی پهلو گرفته،
    نوشته سید مهدی شجاعی


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


       1   2      >