سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در گشاده رویی برای جز نزدیکانش زیاده روی کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----347262---
بازدید امروز: ----11-----
بازدید دیروز: ----7-----
جستجو:
Image and video hosting by TinyPic
  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من

  • پارسی بلاگ

    خرداد - شب هجران

  • لوگوی وبلاگ
    خرداد - شب هجران

    استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، الرحمن الرحیم، بدیع السموات و الارض، من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب و الیه.

    آمین یا رب العالمین

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود:
    بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشویان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
    مطالب بایگانی شده

    لوکوی دوستان من


  • پیرامون مصائب حضرت زهراسلام الله علیها
    نویسنده: یک دوست سه شنبه 87/2/31 ساعت 4:2 عصر


     آن چه در تاریخ اسلام بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روی داد، مایه شگفتی انسانهای باوجدان تاریخ است. قضایای بعد از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ که ریشه تمام آنها به جریان سقیفه و غصب حق مسلّم علی ـ علیه السلام ـ بر می‌گردد. ظلمهایی که در حق حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ روا داشتند، به خاطر دفاع از ولایت بود، غصب فدک اولین حرکت کرد تا گران بود تا دست اهل بیت را از میراث نبوت کوتاه کنند وعلی و خاندان او را شدیداً تحقیر نمودند و در محاصره شدید اقتصادی و فکری و روحی قرار دهند.
    هجوم به خانه وحی و هجوم به خانة‌ کسی که عزیزترین افراد به پیامبر و نزدیکترین انسان به خاتم نبوت بود. پاره تن پیامبر! یکی از جنایات فراموش ناشدنی تاریخ است، که در منابع معتبر اهل سنت و شیعه آمده است.[1]
    عده‌ای مرتکب جنایت شدند و حکومت را غصب کردند خلیفه اول بسیار زود دست از آن برداشت و دومی را جانشین خود کرد ـ در حالی که اینها مدعی بودند پیامبر جانشینی انتخاب نکرده است ـ اگر پیامبر جانشین انتخاب نکرد، خلیفه اول چرا برخلاف سنت پیامبر عمل کرد. باید او نیز جانشینی انتخاب نمی‌کرد. خلیفه دوم نیز یک روش اختراع کرد و شورای شش نفره تعیین نمود تا تکلیف خلافت را روشن کند. در این میان وجدان بیدار و سالم هر انسان پاک فطرت تاریخ از این آقایان سؤال می‌کند که شما به اندازه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دین خدا دلسوز بودید و یا علم شما بالاتر از آن حضرت بود. پس چرا مدعی هستید آن حضرت، جانشین تعیین نکرده و چرا شما برای خود جانشین انتخاب کردید.[2]
    این وقایع به وجود آمد و تاریخ امروز چون آینه پیش روی ماست. عده‌ای ایمان خود را خراب کردند برای چند روز حکومت دنیوی، و کسی نیست از منکران ظلم به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ سؤال کند که شما چرا منکر اعمال زشت آنها هستید؟ چرا عمل زشت آنها را توجیه می‌کنید. به شما چه سودی از این جریان خواهد رسید. آیا شما هم دوست دارید، مثل آنها گرفتار عذاب الهی شوید! سؤال کننده محترم و عزیز شما خودتان وجدان بیداری دارید، اگر چنین چیزی واقع نشده است چرا منکران آن این همه پافشاری بر رد این گونه اعمال خلفا می‌نمایند.
    چون حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ خیلی مظلوم است هر کس منکر این مظلومیت شود، او نیز در حق آن حضرت ظلم نموده است. بنابراین گرفتاری دنیوی برای او قبل از گرفتاری اخروی است، آن چه را که علمای اهل سنت به طور اجماع درباره حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نقل کرده‌اند. هجوم طرفداران کودتای سقیفه به فرماندهی خلیفه دوم به خانه زهرا ـ سلام الله علیها ـ می‌باشد. علمای اهل سنت تا این جا نقل می‌کنند و برخی از آنها تمام وقایع را می‌نویسند، ولی برخی از آنها روی وقایع بعد از هجوم سرپوش می‌گذارند و پنهانکاری می‌کنند، و مورد دیگری که علمای اهل سنت بدان تصریح کرده‌اند، اختفای تشییع جنازه و دفن حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و پشیمانی هر دو خلیفه از عملشان و برخوردشان با زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز یک دلیل بر وقوع آن حوادث است، دلیل دیگر این که بعد از مستقر شدن ابوبکر در خلافت طرفداران او و خلیفه دوم برای راضی نمودن زهرا ـ سلام الله علیها ـ به در خانه آن حضرت رفتند، آن حضرت از آنها روی برگرداند و با آنها صحبت نکرد، اگر ظلمی به آن حضرت نکرده بودند، برای چه حضرت معذرت خواهی می‌نمودند و چرا حضرت با آنها حرف نزد و روی از آنها برگرداند.[3]
    و هم چنین دلیل دیگری بر وقوع این حوادث وجود دارد و آن نامه‌ای است که خلیفه دوم به معاویه نوشت و به آنها اقرار کرده است.[4] و دلیل دیگر: نامه‌ای است که معاویه به محمد بن ابی بکر درباره رفتار خلیفه اول و دوم و سوم با اهل بیت و اصل جریان کودتای سقیفه نوشته است.[5] علاوه بر اینها بیشتر علمای اهل سنت که با وجدان بوده‌اند به این حوادث اشاره نموده‌اند. در این باره می‌توانید به کتاب احراق بیت فاطمه، نوشتة غیب غلامی و چشمه‌ای در بستر، نوشتة مهدی پور سید آقایی مراجعه کنید.
    ایام فاطمیه دوم بیشتر مورد توجه علمای شیعه می‌باشد. اگر چه ذکر و یاد حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در هر حال دارای آثار معنوی بوده و مورد توجه خداوند متعال است. چون حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ مادر یازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ است. و از طرفی همسر مورد علاقه شدید امام امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ است. از همه بالاتر یگانه دختر پیامبر اکرم و خاتم النبیین ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. علاوه بر این فضائل استثنایی خود آن حضرت،‌ از لحاظ معنوی دارای کمالات فوق العاده می‌باشد. چنان چه اگر عبادات و تقوی و ایثار و تواضع و کرامات و سایر خصلت‌های فردی و عالیه انسانی آن حضرت بیان شود و برای شما معرفی گردد، ‌به مقام بلند آن بانوی گرانقدر که سیدة النساء العالمین است، پی خواهید برد.
    برای آشنایی بیشتر می‌توانید به مطالعه ترجمه کتاب فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، نوشتة آقای رحمانی همدانی و کتاب بانوی نمونه اسلام نوشته آقای امینی مراجعه بفرمائید. البته کتابهایی زیادی در این باره نوشته شده است از جمله کتاب آقای قزوینی.
    پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید:
    «فاطمه پاره تن من است هر که او را شاد کند، مرا شاد کرده است و هر که او را آزار دهد مرا آزرده است».
    عایشه همسر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گفته است: وقتی فاطمه به پیش رسول خدا می‌آمد برای احترام او بر می‌خاست و دستهای او را ـ فاطمه را ـ پیامبر می‌بوسید... .
    (منتهی الامال، ج 1، ص 253 ـ 254)
    -----------------------------------
    [1] . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، دار صادر بیروت، ص 126 ـ 137؛ و طبری، تاریخ، ج 2، ص 619، بیروت،‌دار صادر؛‌بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، قاهره، دار المعارف، ص 586؛ ابن عبدربه، عقد الفرید، ج 5، چ مصر، ص 12؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، قم، منشورات رضی، ص 12؛ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، بیروت، دار احیاء التراث، ص 21؛ و سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، انتشارات دار الفنون، ص 25؛ و طبری، دلائل الامامه، قم، دار الخائر، 1383، ص 45.
    [2] . ر.ک: به فصلنامه صبا، ش 1، ناشر مرکز مطالعات حوزه با همکاری صدا و سیما.
    [3] . ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات زاهدی، 1363، ص 11 ـ 15، و انتشارات شریف رضی، 1413، ص 30؛ و عمر بن محمد موصلی، مناقب آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1424، ص 85؛ الغدیر، ج 7، (اعتذار خلیفه الی الصدیقه)، چ دوم، اسلامیه، 66، ص 228.
    [4] . مجلسی، بحار، ج 30، چ اول، بیروت، دار الرضا، بی‌تا، ص 286.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • یا زینب کبری
    نویسنده: یک دوست دوشنبه 86/2/31 ساعت 5:30 عصر

    پشت احساس سبز دمشق
    5 جمادی الاول، ولادت زینب کبری

    به در خانه رسید، خانه دخترش. در زد و وارد شد. پیامبر را می‌گویم! عادت او بود که با احترام به خانه دخترش وارد شود. نخستین سخن این بود: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه». این عبارت را پیامبر آن‌قدر زیاد می‌گفت که همه مردم می‌دانستند.
    چشمان خانه علی و فاطمه بار دیگر از وجود فرزندی، روشن شده بود. نوزاد را طلب کرد. آوردند، ستاره‌ای از آسمان مهربانی‌ها در دستان بی‌نهایت خورشید جای گرفت. با قنداقه‌ای به طراوت شکوفه‌های بهاری و با عطری دل‌انگیز، نوزاد را بوسید. اشک در چشمانش حلقه زد. می‌گویند پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها در تولد نخستین نوه گریه می‌کنند، آن هم از شادی؛ اما این نخستین نوه نبود، پیش‌تر، خدا حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت را به پیامبر هدیه کرده بود. بدینجهت اشک پیامبر سؤال برانگیز بود چرا؟ و پیامبر پاسخ داد: «به سبب مصیبت‌های این دخترا!» آن گاه فرمود: هرکس بر زینب و مصیبت‌های او بگرید، ثواب گریستن بر مصائب حسن و حسین به او داده خواهد شد».
    نوبت به نام نهادن بر نوزاد رسید. فاطمه ریحانه و پاره تن پیامبر بر علی پیشی نگرفت و این کار را بر عهده پدر دختر نهاد؛ و علی همان که پیامبر او را باب مدینه علم می‌دانست این امر را به پیامبر واگذار کرد و بر او پیشی نگرفت. شگفت این که پیامبر رحمت نیز در این کار بر خدا پیشی نگرفت و نام‌گذاری نوزاد را از خدای خود طلب کرد. لحظاتی بعد جبرئیل نازل شد و فرمان پروردگار را رسانید: «این دختر را «زینب» نام نهید»؛ زینت اب! چه خجسته نامی که با مسمای خویش سازگار بود! و تارخی ثابت کرده است که این نام، با مسمای خویش همخوانی داشته است. آن‌گاه پیامبر فرمود: حاضران به غایبان اطلاع دهند که احترام این دختر بر همگان واجب است!
    پنج ساله بود که تابوت مادر را پیش روی می‌دید و چه صبور روزهای بی‌«ادری را پشت سر می‌نهاد. روزهایی که تمام وظایف مادری را به دوش می‌کشید. در طول سال‌های خانه‌نشینی علی، مرهم دردهای پدر بود؛ همان‌گونه که مادرش سال‌ها برای پیامبر این‌گونه بود. پس از آن با پدر به کوفه آمد. کوفه و کوچه‌هایش خیلی خوب خاطره گام‌های زینب را به خاطر می‌سپارند.
    حالا او زنی با کرامت است که از او با القاب عارفه، موثقه، عابده آل علی و عقیله بنی هاشم یاد می‌کنند. زینب در این سال‌ها تفسیر قرآن می‌گفت و زنان بسیاری از کوثر کلام او، جرعه می‌نوشیدند؛ شاید دشوارترین روز درس برای او، روزی بود که تفسیر سوره مریم را آغاز کرد و به نخستین آیه آن رسید: «کهیعص» اندوه سراپای دختر علی را گرفت. بغض گلویش را می‌فشرد. درس را تعطیل کرد و به نزد پدر رفت.
    مفسری در کنار مفسری سترگ‌تر. استادی در برابر استادی بزرگ‌تر. از اندوه دل با او گفت و تفسیر آن آیه. لحظه به لحظه شوق شنیدن در چهره زینب نمایان‌تر می‌شد. پدر راز شگفتی را با او در میان گذاشت: کاف: کربلا؛ هاء: هلاکت؛ زینب خود را برای شنیدن حروف دیگر آماده می‌کرد. سنگینی این کلمات، قلب زینب را می‌فشرد.
    علی ادامه داد: یاء: یزید؛ عین: عطش و صاد: صبر! آیا این تفسیر، اندوه زینب را فرو نشاند و یا دو چندان ساخت؟ نمی‌دانیم. زینبی که آمده بود تلاطم دلش را با کلام پدر آرام کند چه می‌شنید؟ صبر، عطش. «صبر» را در دوران کودکی شناخته بود؛ «عطش» بود که زینب را می‌سوزاند.
    بی‌تردید این سخن پدر، آهنگ وداع با برادرش حسین را در سرزمین جان او می‌نواخت و تصور فراق حسین هر چند با گذشت سالیان بسیار دل زینب را در می‌اشفت. حسین پناهگاه زینب بود، آن‌گونه که زخم پهلوی مادر، فرق گلگون پدر و جگر پاره پاره برادر را در پناه او تاب می‌آورد و به حضور او دل خوش می‌داشت.
    و عاشورا فرا رسید: چه زود و چه سهمگین! زینب باید تحمل می‌کرد؛ شهادت 72 یار با وفای برادر، کوچ هجده نفر از خاندان پیامبر و هجرت امید روزهای از اندوه سراسر و یادگار مادر و پدر و برادر! و تحمل کرد! آنان که همه و همه حتی حضرت سجاد، در اوج خستگی‌ها و درماندگی‌ها به «عمه زینب» پناه می‌آوردند، اکنون زینب بود و خستگی‌ها و درماندگی‌ها و بی‌پناهی‌ها پس از آن باید به کوه گفت که استقامت را فرا گیرد و به دریا فرمان داد که خروش را بیاموزد و به درختان اعلام کرد که صلابت را نظاره کنند!
    عصر عاشورا آغاز رسالت او بود. آری او پیامبر بود، تنها پیامبر زن! اسران را گردهم آورد. آتش از دامن کودکان زدود و همه را خود بر ناقه‌ها سوار کرد ولی چگونگی سوار شدن خود عمه زینب ناموس پروردگار بر ناقه ماند و یا شاید هیچ‌گاه بر ناقه‌ای سوار نشد. قافله را کوچاند؛ به سمت جهادی دوباره! و باید راه بسیاری را در می‌نوردید و پیام سرخ حسین را به گوش‌های اقالیم قبله باز می‌رسانید تا کربلا در کربلا نماند و سر نی در نینوا خاموش نشود.
    و چه پرشور حماسه آفرید؛ آن هم در شام و کوفه که رهبران آن اشباه الرجال: مردنمایان نامرد به کشتن فرزند پیامبر دل خوش می‌داشتند و سلطنت پوشالین خود را هزار ساله می‌پنداشتند غافل از این‌که خطبه‌های شهر آشوب زینب آرواره‌های کاخشان را خرد خواهد کرد و در برابر همه تندبادهای فتنه و انتقام، ندای ملکوتی «ما رأیت الا جمیلا» سرخواهد داد.
    چگونه این ندا را سر ندهد و داد برنیاورد، آن زنی که برادر، در وداع روز عاشورا به او خطاب می‌کند: «یا اختاه لاتنسینی فی نافله اللیل؛ خواهرم مرا در نماز شبت فراموش مکن» و برادرزاده امام سجاد نیز او را عالمه غیر معلمه می‌داند. زنی که وقتی در کوفه خطبه می‌خواند، پیرمردهای کوفه صدای علی را دوباره می‌شنوند. آری صدای عدالت‌خواهی او، ترجمان عدالت علی است.
    و پوشیده نیست که نام او حتی در قیام منتقم آل محمد حضرت مهدی (عج) تأثیر خواهد داشت. چنان که شیخ حسن سامرایی از واعظان مشهور سامرا نقل می‌کند که عصر جمعه‌ای در سامرا به سرداب مقدس امام زمان مشرف شدم. غیر از من کسی در آنجا نبود. ناگاه از پشت سر صدایی شنیدم که می‌فرمود: «به شیعیان و دوستان من بگویید، خدا را به حق عمه‌ای زینب قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند».
    این‌گونه است که نام زینب با صبر توأم می‌شود و «دمشق» تنها واژه‌ای که با «عشق» هم قافیه می‌شود، قبله‌گاه اهل دل می‌شود. چه خوش سروده است عمان سامانی:
    زن مگو مرد آفرین روزگار
    زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
    زن مگو خاک درش نقش جبین
    زن مگو دست خدا در آستین
    جواد محمد زمانی


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • خدا کند که بیایی
    نویسنده: یک دوست دوشنبه 86/2/31 ساعت 5:27 عصر


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


  • السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
    نویسنده: یک دوست دوشنبه 86/2/17 ساعت 6:37 عصر

    سلامی
    به دلهای خسته
    به زخم گسسته
    به تیر شکسته
    به دست‏های بسته
    به اشک یتیمان
    به تابوت میران
    به قبر شهیدان
    به شاه امامان
    به سالار مردان
    امیر دلیران
    علی نور ایمان

    ادامه دارد ....



     


    نظر شما راجع به این مطلب  ()


    <      1   2