استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، الرحمن الرحیم، بدیع
السموات و الارض، من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب و الیه.
آمین یا رب العالمین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام زمان
(عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که
معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشویان
هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
مطالب بایگانی شده
ارتباط بین دختر و پسر نامحرم از نظر شرع، حرام است و هیچگاه حرامی به واسطه قصد یا عدم قصد دیگران حلال نمی شود. بدانید که این نوعی خودفریبی و فریب دادن دیگران است. راستی اگر از صحبت با همدیگر لذت نمیبرید، پس برای چه با هم صحبت میکنید؟ بدانید که شیطان برای کشاندن انسان به گناه سعی میکند افکار و اعمال بد او را در نظرش خوب جلوه دهد؛ و این از دامهای خطرناک شیطان است. ارتباط با نامحرم (بخصوص اگر همراه با شوخی و خوش و بش باشد) چیزی جز هوسرانی نیست و باید از آن اجتناب کرد. یک دختر باشخصیت و معتقد، هیچگاه نباید به نامحرم اجازه دهد که حریم عفت و اخلاقش را عرصه هوسبازی خود قرار دهد. در اینجا مناسب است که به بررسی دوستی دختر و پسر از نظر شرع بپردازیم. دوستی دختر و پسر نامحرم ارتباط و دوستی دختر و پسر از نظر شرعی مشروعیت ندارد و جایز نیست، مگر این که از طریق محرمیت و صیغه عقد ازدواج باشد، اگر چه امروز متأسفانه بر اثر بیتوجهیهای بعضی خانوادهها، جوانان به دام این دوستیهای خطرناک گرفتار می شوند اما از این نکته نباید غافل شد که این گونه ارتباطها ریشه در غریزه جنسی و شهوی دارد که بسیار خطرناک است. ارتباطهای نامشروع دختر و پسر، تحت عنوان دوستی که امروزه رایج شده است، تیشه به ریشه غیرت و عفت عمومی است که خشم الهی و خسارت دنیا و آخرت را به دنبال دارد. البته کم نیستند جوانان پاک و شایستهای که گوهر عفت و غیرت خود را حفظ میکنند و اسیر خواستههای نامشروع نفسانی و وسوسههای خطرناک شیطانی نمیشوند. در اینجا لازم است به بررسی اجمالی دوستی دختر و پسر از نظر عقل، دین و عرفِ جامعه توجه فرمایید: اولاً: بدون تردید احکام نورانی اسلام بر اساس حکمت، فطرت، عقل و منطق پایهریزی شده است و به همین جهت تمام مصالح و مفاسد جسمی و روحی و فردی و اجتماعی مدنظر اسلام میباشد و اصولاً حکمت و علت همه احکام شرعیه برای نوع بشر بیان نشده، اگر چه در بعضی موارد که دارای اهمیت ویژهای بوده به بیان علّت حکمی اشاره شده لکن این قانون عمومیت ندارد بلکه از آنجایی که احکام حیاتبخش اسلام از منبع وحی الهی و عصمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) سرچشمه میگیرد اقتضا میکند که ما در برابر آنها تعبد داشته و نسبت به التزام عملی آن تسلیم باشیم. ثانیاً: موضوع ارتباط با جنس مخالف (دختر یا پسر نامحرم) نیز از این قاعده مستثنا نیست و اسلام بخاطر مفاسد و پیآمدهایی که به دنبال دارد از آن نهی فرموده است که ما اجمالا به آن اشاره میکنیم: ایجاد ارتباط و دوستی دختر و پسر (جنس مخالف) از نظر عقل، دین، عرف، تجربه و... صحیح نیست و دلایل آن عبارت است از: 1ـ پشیمانی در قیامت چنانکه قرآن در آیه 67 سوره زخرف میفرماید: «الْأَخِلاَّءُ یومئِذ بعضُهم لِبَعض عدو» یعنی: در روز قیامت گروهی از دوستان، دشمنان یکدیگر میشوند. زیرا وقتی حقیقت امر برای آنها روشن میشود که چگونه بخاطر دوستیهای نامشروع گرفتار خشم الهی و عذاب اخروی گردیده اند دشمن یکدیگر میگردند. 2ـ دچار ندامت و حسرت در قیامت میشوند، چنانکه در آیه 28 سوره فرقان میفرماید: «یا ویلتى لَیتنِی لَم أَتخِذْ فُلاناً خَلِیلاً» یعنی: ای کاش با فلان شخص دوستی برقرار نمیکردم . 3ـ روابط و دوستی با نامحرم نوعی زنا میباشد، زیرا زنا اقسامی دارد و هر عضوی اگر از چارچوبی که خدا برای آن مشخّص کرده فراتر رود زنای آن عضو محسوب میشود، چنانچه در روایات میخوانیم: «لِکُلِ عضو مِن اِبْنِ آدم حظ مِن الزِنا فَالْعین زناه النَظَر...». یعنی: برای هر عضوی از انسان بهره ای از زنا میباشد، پس زنای چشم همان نگاه غیرمجاز است. 4ـ دوستی و روابط با نامحرم از دردهای بیدرمان روحی و جسمی است، زیرا آزادی و روابط بین دو جنس مخالف طبق برخی روایات باعث پیدایش دردهای فردی و اجتماعی میگردد که درمانی ندارد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «باعِدوا بین أَنْفاسِ الرِجالِ و النِساءِ فَاِنهُ اِذا کانَتِ المعایِنَه و اللِقاءِ کان الداءُ الَذى لا دواء لَه». یعنی: بین مردان و زنان حریم ایجاد کنید، زیرا شکستن این حریمها آسیبهای جبران ناپذیری دارد. 5ـ در آموزههای تربیتی دینی نهی شدید از خلوت کردن زن و مرد نامحرم شده است، زیرا در این صورت هیچکدام از آنها از وسوسههای مخرب شیطانی در امان نخواهند بود. 6ـ اینگونه روابط موجب از بین رفتن کرامت انسانی میشود، مثل این که کسی اثر یک هنرمند را برباید، قرآن انسان را صاحب کرامت معرفی میکند و میفرماید: «و لقَد کَرمنَا بنِی آدم» (اسراء: 70) یعنی: تحقیقاً ما به انسان کرامت دادهایم. در حالی که دوستی پسران و دختران و حرفهای عاشقانه بین آنها سلب این کرامت میکند و انسان را از فضیلتهای الهی دور میسازد.
7ـ روابط بین جنس مخالف موجب سلب غیرت میگردد زیرا از نظر اسلام و هم انبیاء الهی، بارزترین شاخصه یک انسان با فضیلت عبارت از غیرت اوست در حالی که ارتباط دوستی با نامحرم از راه غیر مجاز، نشانه نوعی بیغیرتی است، و بخاطر همین پیامدهای ناگوار و زیانبار است که اسلام از روابط جنس مخالف نهی فرموده تا جامعه و فرد دچار چالشها و ناهنجاریهای روحی و جسمی نگردد.
ابتدا به بررسى واژههاى شیطان و جن و ارتباط مفهوم شیطان و جن و حدود تسلط شیطان مىپردازیم: مفهوم واژهى شیطان و جن: "شیطان" به معناى دور شده و متمرد مىباشد. این کلمه به صورت مفرد هفتاد و یک بار و به صورت جمع (شیاطین) هیجده بار در قرآن مجید آمده است. معناى لغوى:به عقیدهى طبرسى و راغب و ابن اثیر و دیگران "نون" شیطان اصلى و جزو کلمه است یعنى از مادهى "شطن یشطن" مىباشد. "شطن" به معنى دور شدن است (شطن عنهاى بَعُد) بنابراین شیطان به معنى دور شده از خیر است.[1] از آیات و روایات استفاده مىشود که شیطان از جنیان است.[2] باید توجه داشت که شیطان اسم عام (اسم جنس) است، در حالى که "ابلیس" اسم خاص (علم) مىباشد و به عبارت دیگر، شیطان به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش، خواه انسانى یا غیر انسانى، مىگویند و ابلیس نام آن شیطانى است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.[3] واژهى جن: این کلمه بیست و دو بار در قرآن مجید آمده است. جن در لغت به معناى پوشیدگى و پنهانى است و از آتش[4] و یا آمیختهاى از آتش[5] آفریده شده است. جن در عرف قرآن موجودى است با شعور و اراده که به اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده مىباشد و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است و در آخرت برانگیخته مىشود. او مىتواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا مشرک و... باشد.[6] ملاصدرا ماهیت جن را این گونه توصیف مىکند: "جن را وجودى در این جهان حس، و وجودى در جهان غیب و تمثیل (عالم مثال) است. اما وجودشان در این جهان، همان گونه که بیان شد هیچ جسمى که آن را نوعى از لطافت و اعتدال باشد نیست جز آنکه را روحى در خور آن، و نفسى که از مبدأ فعال بر آن افاضه شده است، مىباشد و ممکن است که علت ظهور و صورت پنهانى (جنّى) در برخى از اوقات، آن باشد که آنان بدنهاى لطیفى دارند که در لطافت و نرمى متوسط بوده و پذیراى جدایى و گرد آمدن است و چون گرد آمده و متکاثف شده قوام آن ستبر شده و مشاهده مىگردد. و چون جدا گشت، قوامش نازک و جسمش لطیف گشته و از دیدگان پنهان مىگردد؛ مانند هوا که چون تکاثف یافته و به صورت ابر در آمد مشاهده مىگردد و چون به لطافت خود بازگشت دیده نمىگردد...".[7] جن همانند انسان داراى روح و بدن است و داراى شعور و اراده و حرکت مىباشد. برخى از آنها مرد و برخى دیگر زن هستند، تولید مثل مىکنند و مکلف و مسئول مىباشند. در زندگى آنان مرگ و زندگى جریان دارد و از ایمان و کفر برخوردار مىباشند. ارتباط مفهوم جن و شیطان شیطان در معناى اصلى گویا مفهوم وصفى دارد و به معناى "شریر" است. در قرآن عزیز، شیطان به همین معنا استعمال شده است، اما گاهى در مورد خود ابلیس و گاه با معناى عام در مورد هر موجود شریرى که شرارت در او "ملکه راسخ" گردیده، به کار رفته است. حتى در قرآن تصریح شده که ممکن است شیطان از جن یا از انس باشد.[8] در میان شیاطین جن فرد ممتازى وجود دارد که در شیطنت مقام عالى دارد و او ابلیس است. در مورد ابلیس در قرآن مباحث زیادى وجود دارد و از جمله به جن بودن او تصریح شده است.[9] حدود تسلط شیطان در کیش ثنویت ایران قدیم اهریمن خالق مطلق بدىها و شرور و آفات و موجودات زیان آور از قبیل مار، عقرب و غیره است. ممکن است بعضى خیال کنند شیطان در قرآن و اسلام مرادف اهریمن در عقیدهى ایران باستان است. ولى این اشتباه محض است شیطان و جن نقشى در کار خلقت ندارند. خالق تمام اشیا خداوند است و کسى جز خدا در کار خلقت و تدبیر آن استقلالى ندارد؛ قرآن در ذم و ردّ چنین افکار باطل فرموده: "و جعلواللَّه شرکاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنین و بناتٍ بغیر علم سبحانه و تعالى عما یصفون".[10] حدود تسلط شیاطین وسوسهى قبلى و دعوت[11] و بهتر نمایاندن بدىها و بالعکس است و جز این تسلطى ندارند و کسى را به انجام کارى مجبور نمىکنند و در قرآن مجید هر چه در مورد کار آنها گفته شده، به همین اصل بر مىگردد.[12] البته هم فرشتگان و هم جنیان، سهمى از قدرت دارند و بر انسان نازل مىشوند. تنزل فرشتگان اختصاصى به حالت احتضار ندارد، بلکه در غیر حالت احتضار اگر کسى "الله" بگوید و روى گفتهى خود ایستادگى کند، فرشتگان بر او نازل مىشوند.[13] جن نیز داراى محدودهاى از قدرت است. از جمله مىتواند با سرعت زیاد کارهاى خارق العاده انجام دهد. جن گرچه از نظر قدرت فکرى ضعیف است ولى قدرت تحریکى او زیاد است، او مىتواند بارسنگینى را در کمترین زمان جابهجا کند. درک او، درکى عقلى و قوى نیست و حداکثر خیالى و وهمى است و از آیات قرآن مادى بودن جن (مانند انسان) استفاده مىشود. در داستان حضرت سلیمان علیه السلام وقتى عفریتى از جن مدعى مىشود،[14] حضرت سلیمان آن جن را تکذیب نمىکند؛ اگر چه در قرآن نیامده است که آن جن تخت را آورد.[15] جن و شیاطین جن ممکن است کارهایى مانند: گوش فرادادن به قرآن و... نیز انجام دهند. راه نفوذ شیطان شیطان از جهتهاى گوناگون به انسان تهاجم مىکند، گاهى از پیش رو و گاهى از پشت سر و زمانى از راست و زمانى هم از چپ "ثمّ لآتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم".[16] مهمترین تسلط پس از تهاجم و نزدیک شدن به انسان، تصرف در اندیشه و خیال آدمى است.[17] در واقع شیطان کمین گاههاى متعددى دارد که به برخى از آنها اشاره مىکنیم: 1. گاهى در حوزهى تعبد کمین مىکند تا انسان را از تعبد خارج سازد، او مىکوشد انسان اعمالش را بر اساس وحى انجام ندهد؛ بلکه به میل خود عمل کند و حال آن که در حوزهى تعبد، انسان عبد خداست و تمام کارهاى خود را بر اساس وحى الهى انجام مىدهد. 2. گاهى کمین گاه او حوزهى تعقل است. کارى مىکند تا انسان در مقام فکر و اندیشه، به جاى این که معارف الهى را با برهان تحلیل کند و آنها را با یقین بفهمد و بپذیرد، برهان نما را به جاى برهان واقعى بنشاند و از تعقل ناب محروم شود. 3. گاهى در حوزهى شهود کمین مىکند، حوزهاى که انسان حقایق جهان ربوبى را آن گونه که هست، با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و استدلال مشاهده مىکند. شیطان کمین مىکند تا واقع را آن طور که هست مشاهده نکند یا چنین راهى را انکار کند. در واقع شیطان نخست شهود، آن گاه اندیشه و سپس عمل را منحرف مىکند.[18] از آیات و روایات معصومانعلیهم السلام استفاده مىشود که شیطان و جنود او تنها بر کسانى تسلط و نفوذ پیدا مىکنند که از مسیر بندگى خدا خارج مىشوند و در اثر غفلت به خودپرستى و هواپرستى دچار مىگردند و زمینهى نفوذ شیطان را فراهم مىسازند و گرنه بندگان صالح و مخلص خدا از کید و تسلط شیطان ایمن هستند. چنان که در برخى آیات خود شیطان به این واقعیت اعتراف نموده است: "قال فبعزّتک لأغوینّهم اجمعین، الّا عبادک منهم المخلصین".[19] زیرا، تجرد شیطان، تجرد مثالى و خیالى است و از تجرد تام عقلى برخوردار نمىباشد. از این روى بهمرحله و مقام عقلى و شامخ انسان کامل و مخلص راه ندارد و نمىتواند در قوهى عاقله و عقل عملى او تأثیر بگذارد. او لایق هیچ یک از این دو مرحله نبوده و در مرحلهاى پایینتر قرار دارد. البته همیشه در کمین بوده و نسبت به انسانهاى کامل هم طمع دارد. مردم عوام خرافات زیادى دربارهى جن ساختهاند که با عقل و منطق جور در نمىآید مثلاً اگر یک ظرف آب داغ بریزید، آنها خانههایى را به آتش مىکشند، موجودى موذى و پرآزارند، بدرفتار و کینه توز و... در حالى که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود اصل مطلب کاملاً قابل قبول است؛ چرا که هیچ دلیلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه مامىبینیم، نداریم بلکه موجودات غیر محسوس به مراتب بیشترند... در روایتى از پیامبر صلى الله علیه وآله وارد شده که فرمودند: "خلق الله الجن خمسة اصناف کالرّیح فى الهواء و صنف حیات و صنف عقارب، و صنف حشرات الارض و صنف کبنى آدمعلیه السلام الحساب والعقاب."[20] آن گونه که از نقل تاریخ و قضایا به نظر مىرسد، از گذشته تا به امروز دلها و تصورات بسیارى از مردم از توهمات و داستانهاى مربوط به جن پر بوده، به طورى که گروهى به کلى منکر آن هستند و خرافهاى بیش نمىدانند و از جانب دیگر، برخى افکارشان از تصورات و خاطرات و داستانهاى اغراقآمیز جن پرشده است و مىتوان گفت که هر دو گروه راه افراط را پیش گرفتهاند. دین مبین اسلام حقیقت آن را ثابت مىداند و تصورات واهى را در مورد جن تصحیح مىکند و اوهام و خرافات را از افکار و دلها مىزداید و دلها را از سلطهى توهمات آزاد مىگرداند. از این روى سورهاى را در قرآن به بیان ویژگىهاى آن اختصاص داده است.[21] یادآورى این نکته ضرورى است که: در نظام هستى، وجود تمام اشیا خواه فرشته، جن و انسان و سایر موجودات محسوس و غیر محسوس از ناحیهى خداست و تنها مؤثریت آنها هم به اذن الهى بوده و محدودهاى معین دارد. خداوند همواره در کلام نورانى قرآن مجید متذکر شده که به اسباب مادى و غیر مادى استقلالى ندارند، حیات و مرگ، سود و زیان و... همه در ید قدرت خداست و باید در تمام حالات به یاد او بود و به او توکل نمود و به او پناه برد که در این صورت هیچ موجودى نمىتواند آسیبى برساند: "ا... و لیس بضارّهم شیئاً الا باذن الله"[22] و دربارهى شیاطین جن و انس هم هشدار داده است و فرموده: مبادا به سوى آنها تمایل پیدا کنید شیطان دشمن خدا و دشمن آشکار شماست و خود شیطان قسم خورده که انسانها را گمراه کند. البته قدرت شیطان در محدودهى وسوسه و القائات اوست و هرگز سبب سلب اختیار از انسان نیست. بله محور اندیشههاى شیطانى نفس اماره است، در واقع نفس اماره به منزلهى عامل نفوذى براى شیطان محسوب مىشود: "و ما انسان را آفریدهایم و مىدانیم که نفس او چه وسوسهاى به او مىکند، و ما از شاهرگ (او) به او نزدیکتریم".[23] همانگونه که خداوند تبارک و تعالى مىفرماید: "در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطى نیست مگر کسانى از گمراهان که تو را پیروى مىکنند."[24] منابعی برای مطالعه: غرایب و عجایب الجن، بدر الدین بن عبدالله الشبلى، ترجمه و تحقیق و تعلیق ابراهیم محمد الجمل. جن و شیطان، علیرضا رجالى، تهران، نشر نبوغ. الجن فى الکتاب و السّنة، اعداد زاربن شاه زالدین، بیروت، 1996م. الجن فى القرآن و السنة، عبدالامیر على مهنّا، بیروت، چاپ 1992 م. الجن بین الاشارات القرانیه و علم الفیزیاء، عبدالرحمن محمد الرفاعى. چاپ 1997 م. نمایه ی: شیطان، فرشته یا جن. -------------------------------------- [1] قرشى، سید على اکبر ، قاموس قرآن، واژهى شطن. [2] کهف، 51: "فسجدوا الا ابلیس کان من الجن" [3] مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج29، ص 192. [4] حجر، 27: "والجانَّ خلقناه من قبلُ من نارالسموم"، و جان را از پیش، از آتش زهرآگین آفریدیم. [5] رحمن، 15: "وخلق الجان من مارج من نار"؛ و جن را از آمیختهاى از آتش آفریدیم. [6] قاموس قرآن، واژهى جن. [7] عباسى، ابراهیم ، داستانهاى شگفت درباره جن، ص 25. [8] انعام، 112. [9] کهف، 50؛ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقى ، معارف قرآن، ص 298. [10] انعام، 100. [11] ابراهیم، 22: «ماکان لى علیکم من سلطان الاّ ان دعوتک...» هرچند کارهاى دیگرى هم در حیطهى قدرت شیطان قرار مىگیرد که از برخى آیات استفاده مىشود، مانند: زینت دادن کارهاى بد در نظر انسانها، مشارکت در اموال و اولاد، وعده دادن، ایجاد فراموشى در انسان و... . [12] قاموس قرآن، واژهى شیطان. [13] فصلت، 30. [14] نمل، 40 - 30. [15] جوادى آملی، عبدالله، تفسیر موضوعى، ج1، ص 119. [16] اعراف، 17. [17] تسنیم، ج3، ص 393. [18] تفسیر موضوعى، ج12، ص 400. [19] ص، 83. [20] مکارم شیرازى،ناصر، تفسیر نمونه، ج29، ص 157؛ بحارالأنوار، ج 60، ص 268. [21] سید قطب، تفسیر فى ظلال القرآن، مجلد 6، ص 28 و 27. [22] مجادله، 10. [23] ق، 16. (محمد مهدى فولادوند، ترجمهى قرآن کریم) [24] حجر، 42. (محمد مهدى فولادوند، ترجمهى قرآن کریم).