سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمرانیها میدانهاى مسابقت مردان است . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----347257---
بازدید امروز: ----6-----
بازدید دیروز: ----7-----
جستجو:
Image and video hosting by TinyPic
  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من

  • پارسی بلاگ

    اسلام، فقر و دنیاگریزی - شب هجران

  • لوگوی وبلاگ
    اسلام، فقر و دنیاگریزی - شب هجران

    استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، الرحمن الرحیم، بدیع السموات و الارض، من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب و الیه.

    آمین یا رب العالمین

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) فرمود:
    بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشویان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.
    مطالب بایگانی شده

    لوکوی دوستان من


  • اسلام، فقر و دنیاگریزی
    نویسنده: یک دوست سه شنبه 87/3/7 ساعت 8:42 صبح


     مساله اقبال یا انزجار از دنیا از دیرباز در بین اقوام وملل گوناگون طرح شده است. در بین ادیان اولیه آیین‌هایی قوای طبیعت را می‌پرستیدند و سعادت بشر را در تمتّع کامل از دنیا می‌پنداشتند. در مقابل گروهی انزجار و دوری جستن از دنیا و لذات و بهره‌های دنیوی را تنها راه نجات روان خویش می‌دانستند. ادیان آسمانی نیز از دیرباز به صورت قابل ملاحظه‌ای به این مسأله می‌پرداختند، به گونه‌ای که گروهی از پیروان انبیای الهی طریقت نجات و سعادت را در دوری جستن از دنیا، تهجد، زهد و پارسایی می‌دانستند تا جایی که ریاضت و دیر نشینی را از آداب و لوازم همیشگی شریعت مداری و عرفان در فرقه‌های مختلف ادیان الهی قرار داده‌اند این مسأله به انحای مختلف در دین اسلام نیز جلوه نمایانده است به گونه‌ای که گاه زمینه گرایش‌های زاهدانه و دنیا گریزانه را بعد از رحلت حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ فراهم نموده و گاه توجیهی برای سود جویان و دنیا طلبان بوده است. از این رو در تبیین نظریه اسلام در باب دنیا توجه به امور ذیل مهم جلوه می‌کند:
    مقدمتاً باید گفت که خوب و بد بودن یک امر از دو جهت به تصویر در می‌آید گاه توجه به حیثیت ذاتی شیء ـ به دور از لحاظ ارتباط آن با غیر ـ جلب می‌شود و گاه سخن از حیثیت مقایسه‌ای آن شیء به میان می‌آید. در سؤال از حیثیت ذاتی دنیا،‌ آن را بدون توجه به تأثیراتش در زندگی آدمی و با همه اجزا و پدیده‌هایش لحاظ می‌کنیم که در فلسفه اسلامی مرتبه‌ای از کمال دانسته می‌شود[1] و در مرتبه‌ای بالاتر، قران به تحسین خالق آن می‌پردازد[2] و در سؤال از حیثیت مقایسه‌ای آن، مقوله دنیا در ارتباط با انسان و هدف غایی او تصور می‎شود به این صورت که اولا دنیا چه تأثیر قهری و خارج از اراده آدمی در سعادت و شقاوت آدمی دارد؟ که پاسخ به آن بحث را به مباحث کلامی و جهان بینی آن می‌کشاند که از حوصله بحث به دور است و ثانیاً بحث از تأثیرات اختیاری انسان با دنیا، در راه رسیدن به هدف نهاییش را مطرح می‌کند. به گونه‌ای که بحث صورتی اخلاقی به خود گرفته و پاسخی بر مسأله دنیا گریزی یا دنیاطلبی اسلام خواهد بود.
    در یک نگرش کلی می‌توان دیدگاه‌های مربوط به ارزش دنیا را به صورت ذیل خلاصه نمود:
    1. دنیا گروی: مطلوبیت صرفا ذاتی دنیا و بهره‌مندی هر چه بیشتر از آن ملحوظ این دیدگاه است و مکاتب مادی منکر آخرت و برخی از اندیشمندان دینی که ارتباطی بین امور دنیوی و افعال اخروی نمی‌بینند از آن طرفداری می‌کنند.
    2. دنیا گریزی: در این دیدگاه بین دنیا و آخرت تزاحمی تصویر می‌شود که هر گونه تمایل به دنیا انسان را از آخرت و هدف نهایی او دور می‌سازد. این دیدگاه در بین رهبانیان ـ در اسلام و غیر آن ـ بیشتر به چشم می‌خورد. برخی از مکاتب دیگر، با قطع نظر از وجود آخرت و در مقایسه‌ای بین جسم و روح، برای تقویت قوای روحانی دست شستن از قوای جسمانی و امور دنیوی را سفارش می‌کنند.
    3. دنیا برای آخرت: در این نگرش در مقایسه‌ای بین دنیا و آخرت، مطلوبیت یا مغبوضیت دنیا با توجه به تأثیر آن بر سعادت آدمی لحاظ گردیده است به این بیان که اگر دنیا مقدمه سعادت آدمی باشد مطلوب[3] و در غیر این صورت مبغوض خواهد بود و مانع در راه سعادت آدمی خواهد گردید.
    بهره‌مندی از دنیا در اسلام و متون دینی آن به صورت‌های گوناگونی ترسیم شده است که در نگاه اوّل فقرگرایی و گاه تعارض ادله جلوه بیشتری می‌یابد امّا دیدگاه اسلام در باب دنیا محتاج تأمل بیشتری است. در یک نگرش جامع بر نگرش اسلام از ارتباط اختیاری انسان با دنیا سه منظر جدای از هم را می‌توان یافت که عبارتند از:
    1. دعوت به فقر و ترک دنیا: آیات و روایات اسلامی گاه آن گونه دنیا را به تمسخر گرفته‌اند که شبهه فقرگرایی و دنیا ستیزی را در اذهان پدید می‌آورند و به این بیان که گاه بهره‌مندی از آن را موجب عذاب دنیا و آخرت بر می‌شمارد[4] به گونه‌ای که حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ آن را به مال مهلکی تشبیه می‌کند[5] در جای دیگر بهره و متاع آن را بی‌ثبات و ناپایدار معرفی می‌کند[6] یا آن را سرای فریب می‌داند[7] و امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از این رو آن را طرد شده معرفی می‌کند.[8] گاهی بهره‌مندی از آن را در مقابل ثمرات آخرت دانسته[9] و دستی با آن را برابر دشمنی با آخرت بیان می‌کند.[10] غنای از آن را عامل روی‌گردانی به خدا و بهره‌مندان از آن را سرکشان عالم می‌داند.[11] و پس از هزاران ذمّ دیگر سرانجام فقر در کلام اهل بیت پسندیده معرفی شده و حضرت رسول آن را فخر خویش می‌داند.
    2. ترغیب به رفاه و غنی: هر چند وجود جاذبه‌های فراوان دنیوی مانع شده است که در مواعظ دینی در مدح دنیا سخنی گفته شود امّا در آیات و روایات به کرات ترغیب‌هایی در کسب منافع دنیوی مشاهده می‌شود، به گونه‌ای که کسب منافع دنیوی نه تنها مطلوب شمرده شده[12] بلکه گاه آن را برترین اقسام عبادات بر شمرده‌اند[13] و گاه کسب روزی حلال را واجب دانسته‌اند[14] و حتی کسی را که با وجود زمینه کسب روزی در فقر زندگی می‌کند را به دور از رحمت الهی معرفی کرده‌اند.[15] گاه دستور به آبادانی و عمران دنیا داده‌اند.[16] و گاه کاسبان روزی حلال را در قیامت صاحبان چهره‌هایی نورانی دانسته‌اند.[17] در آیات قرآن از مواهب دنیا با الفاظی چون خیر[18] و فضل الهی[19] یاد شده است و آن را هبه‌ای بر دینداران و صالحان دانسته[20] و ثمره تقوا[21] و استغفار[22] را نزول برکات آسمانی می‌داند و محرومیت آن را نشانه‌ای از کیفر اعمال زشت آدمیان بیان می‌دارد[23] و سرانجام آنچه از روایات اهل بیت بر می‌آید فقر مرگ اکبر و مرزگاه کفر است.[24]
    3. کفاف: آیات و روایات فراوانی نیز در متون دینی قناعت و کفاف (بهره‌مندی به قدر نیاز) را ترویج کرده و نیاز متعارف هر شخصی را متناسب با موقعیت اجتماعی آن شخص تعیین نموده و پایین‌تر از این سطح را فقیر خطاب می‌کند. اینگونه از تمتع در متون دینی باعث آسودگی خاطر، رضایت الهی و بی‌نیازی از خلق شده و عوامل بروز فساد، طغیان و استکبار را از ریشه می‌خشکاند روایات بی‌شماری در این باب وجود دارد که طرح و بحث آن‌ها از حوصله بحث خارج است.[25]در جمع بین مجموع روایات بیان شده در سه مقوله فوق چنین رهیافت‌هایی را می‌توان به دست آورد که اولاً دیدگاه اسلام در بابا فقر را می‌توان چنین خلاصه کرد:
    1. فقر به خودی خود بد است و مفاسد فراوانی دارد و هرگز به آن توصیه نمی‌شود.
    2. فقری که بر انسان عارض شده و به دور از اختیار آدمی فراگیر زندگانی او گردیده خود دارای مزایایی چون آسان شدن عذاب اخروی، زمینه ساز صفات حسنه‌ای چون صبر، رضا و شکر و در صورت کسب این صفات بهره‌مندی از پاداش الهی، و سرانجام وسیله‌ای برای آزمایش بندگان مؤمن الهی را در خود دارا می‌باشد. گروهی از روایات مادح فقر ناظر به این مقوله‌اند.
    3. برخی دیگر از روایات مادح فقر مربوط به احساس فقر و نیاز به خالق هستی است و ربطی به فقر ندارد. همچنانکه راغب اصفهانی نیز در مفردات خویش چنین فقر را تقسیم می‌کند که فقر یا وجود حاجت ضروری است که در همه موجودات وجود دارد،[26] یا نداشتن و فقدان روزی است،[27] یا فقر نفس به معنای حرص و طمع است و انسان را به بیان روایات به کفر می‌کشاند و یا فقر به خداست و همین است معنای حدیث نبوی فقر فخر من است و یا دعایی چون: خدایا مرا با فقر به خود بی‌نیاز گردان.
    رهیافت نگرش دین از متون دینی در باب غنا و ثروت چنین است:
    1. اصل کار و کسب مطلوب است بدین شرط که باعث غفلت از خداوند نگردد؛
    2. ثروت بیش از اندازه هم می‌تواند عامل فساد و طغیان و هم وسیله‌ای برای احسان، نیکی و ثواب باشد؛
    در باب کفاف نیز روایات آن را ممدوح و خوب معرفی کرده و آن را مبرای از معایب نهفته در فقر و غنا می‌دانند، البته باید توجه کرد که صبر و رضا به هنگام عروض فقر و احسان و انفاق در حال غنا به مراتب بهتر از حالات عارض بر کفاف است.
    در تبیینی دقیق‌تر الگوی مصرف در اسلام کفاف می‌باشد امّا در باب تولید، کسب و کار از آنجایی که اسلام اهدافی را فراتر از مصرف و مصرف‌گرایی بیان می‌کند، توصیه فعالیتی بیش از حد کفاف مطرح می‌باشد به این بیان که اهداف اقتصادی اسلام در دو هدف اصلی عدالت اقتصادی جامعه و قدرت حکومت اسلامی خلاصه می‌شود. در کسب عدالت اقتصادی لحاظ کفاف عمومی شرط شده است و برای رسیدن به آن احکام چون انفاق، صدقه، زکات و... تشریع گردیده است و از سوی دیگر با اعطای اختیاراتی به حاکم اسلامی قدرت تعدیل ثروت‌ها و ایجاد مانع از انحصار گردش پول در دست اغنیا عطا شده و نیل به این دو هدف عالی (کفاف عمومی و تعدیل ثروت‌ها) را وظیفه حکومت اسلامی و تک تک افراد جامعه ـ مخصوصاً اغنیا ـ دانسته است.[28] در مقام تحکیم قدرت اجتماعی سیاسی اسلام نیز وجود عنصر برتری اقتصادی را لحاظ کرده تا اولاً در حفظ استقلال و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در مجاری جامعه اسلامی راه نفوذ ایشان را مسدود کند،[29] ثانیاً چشم طمع دشمنان اسلام را از دست یابی به ارکان نظام اسلامی ببندد و ایشان را در هراسی دایم از این حکومت قرار دهد[30] ثالثاً با یاری رساندن به ملل محروم جهان زمینه نزدیکی قلوب ایشان را به دین شریف اسلام فراهم نماید.[31] پس نه تنها کسب و کار در شریعت اسلام مذموم نیست بلکه تأمین کفاف جامعه، ایجاد رفاه در صورت وجود کفاف اجتماعی، پدید آوردن موج احسان و نیکوکاری و ایجاد توسعه اقتصادی برای توانمندی حکومت اسلامی ضروری فرض شده است و تنها حدود آن در مقام مصرف به حد کفاف و در مقام تولید عدم غفلت از یاد خدا بیان گردیده است.
    امّا آنچه در متون دینی و فرهنگ قرآنی به عنوان بی‌ارزشی دنیا لحاظ شده است. اولاً: در مقایسه با امری عظیم چون عدالت یا قیامت بوده و توجه به دنیا به معنای دل بستن به آن و رجحان آن مردود دانسته شده است و به این بیان که در استفاده مشروع از دنیا اگر تزاحمی بین دنیا و آخرت پدید آید انتخاب ما بایست بر حقیقتی فراتر از دیگری صورت پذیرد و آخرت، عدالت، ایمان و اسلام اموری عام المنفعه هستند که اهمیت آنها به مراتب فراتر از توجه به اموری شخصی، مادی و دنیوی است.[32] در مقام ثانی: مربوط به سوء اختیار و بدی انتخاب انسان می‌باشد که با بهره‌جویی و تمتع از آن خود را در اسارت دنیا در آورده و به جای وسیله کردن دنیا برای رسیدن به اهداف عالیه خود، دنیا و متاع آن را هدف نهایی خویش گرفته است. فراموشی حقیقت آدمی، رو نمودن به نیازهای مادی و دنیوی و دلبستگی به آنها ثمره‌ای جز فراموشی خود و خداوند خود به دنبال نخواهد داشت. آنان که در اسارت هواها و خواهش‌های نفسانی خویش‌اند ـ هر چند مشروع ـ و بهره‌جویی از آن را به صورتی مستقل ـ نه وسیله‌ای برای رسیدن به هدف اصلی و نهایی خویش ـ و غایت وار برای خلقت خویش در نظر می‌گیرند. لاجرم حقیقت هستی و خداوندگار را به فراموشی می‌سپارند و از هدف دین و دینداری دوری می‌کنند از این رو در قرآن هم اینگونه برخورد با دنیا نکوهش شده است[33] و هم طریق برخورد با آن را آموزش می‌دهد که در نظاره به دنیا و بهره‌جویی از آن همه را آیه و نشانه‌ای از خداوند بدانیم و‌آنها را وسیله‌ای برای معرفت به حق قرار دهیم.[34]
    پس دنیا که در نهایت کمال خویش آفریده شده و دوستی با آن بد نیست بلکه خروج از اعتدال، فریفته ظاهر آن شدن و غرقه شهوات آن گشتن مطرود و منهی است. حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ درباره دنیا چنین می‌فرماید: «آنان که دنیا را خوب بشناسند آن را تحسین کنند و آنان که آن را نشناسند در روز باز پسین از آن بد گویند.»[35] و شاید به همین خاطر است که در بیشتر روایات دنیایی را که در مسیر آبادانی آخرت قرار گرفته است را بسان آخرت گرفته‌اند و تصرفات مشروع از آن را عین بهره‌مندی از آخرت فرض نموده‌اند و اینگونه نگرش به دنیا و بهره‌مندی از آن را تحسین و به آن ترغیب کرده‌اند.
    -------------------------------
    [1] . در فلسفه اسلامی اثبات می‌گردد که خداوند به تمامی جزئیات، نیازمندی‌هاو خصایص خلق خویش آگاه است و این نشان از علم بی‌کران الهی به نهایت و کمال مخلوقات خویش است از سوی دیگر در فلسفه اسلام خداوند غنی مطلق (بی‌نیاز از هر موجودی دیگر و در تمامی شئون) دانسته شده و مبرای از فراموشی می‌باشد از این رو در اعطای فیض الهی و خلق او هرگز نقصان یا خستی وجود ندارد و خلق او به اندازه استعداد مرتبی خلقت خویش به صورت کاملترین خلق گردیده است.
    [2] . سجده، 1.
    [3] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.
    [4] . توبه، 85.
    [5] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 119.
    [6] . ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 9، انفال، 67.
    [7] . آل عمران، 185.
    [8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 77.
    [9] . شوری، 20.
    [10] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 103.
    [11] . اسراء، 83، علق، 7، شوری، 27.
    [12] . ملک، 15.
    [13] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 12، باب 4، حدیث 6.
    [14] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 100، ص 9.
    [15] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسین، وسایل الشیعه، ج 12، کتاب تجارت، باب 9، حدیث 13.
    [16] . همان، ج 13، کتاب مزارعه و مساقات، باب 3، حدیث 10.
    [17] . همان، ج 12، کتاب تجارت، باب 4، حدیث 5.
    [18] . بقره، 180.
    [19] . مزمل، 20.
    [20] . مائده، 66.
    [21] . اعراف، 96.
    [22] . نوح، 10.
    [23] . نحل، 112.
    [24] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 163 و 319.
    [25] . بعضی از روایات موجود در نهج البلاغه عبارتند از: کلمات قصار: 43، 44، 57، 192، 349، 371 و 475.
    [26] . فاطر، 15.
    [27] . بقره، 273 و توبه، 60.
    [28] . توبه، 34 و بقره، 274.
    [29] . نساء، 141.
    [30] . انفال، 60.
    [31] . توبه، 60.
    [32] . یونس، 7.
    [33] . نجم، 29 و 30.
    [34] . بقره، 164 و آل عمران، 190 و 191 و یونس، 6.
    [35] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.


    نظر شما راجع به این مطلب  ()